یک
داستان از
زندگی تهیدستان
در ایران
سه شنبه
١۸آبان ١۳٨۹
برابر با
۹نوامبر ۲٠١٠
سميه
جاهدعطائيان: فريد
16ساله، تمام
شكل و شمايل
دندهها و
استخوانهايش
از روي لباس
بيرون زده، 30
كيلو وزن دارد
، همسن و
سالانش 43 – 45 كيلو
وزن دارند.
انتخاب با خودش
بوده، حالا كه
نان آور
خانواده است و
بايد شكم
خواهر كوچكش
را هم سير
كند، چه شغلي
بهتر از چابك
سواري و نشستن
روي تنومندترين
اسبها؟! حالا
كه اين شغل را
انتخاب كرده
بايد تا سن 35
سالگياش هم،
30 كيلو بماند
اگر بتواند در
شرط بنديهاي
فدراسيون
برنده شود كه
همچنان با
گروه ميماند
درغير اين
صورت به سادگي
كنار گذاشته
ميشود، در
اين شرايط
شايد مجدد به
تهران برگردد و
سر چهار راه
فال حافظ
بفروشد!
پسربچههاي
قد و نيمقد
همراه با بزرگترها
كه همگي چابك
سوار هستند
گروه، گروه
همراه با يك
مربي در يك
اتاقك كوچك
زندگي ميكنند؛
اتاقكهايي
كنار اصطبلهاي
اسب، فاقد
هرگونه
امكانات
بهداشتي، و يا
رفاهي همراه
با بوي تعفن!
تا چشم كار ميكند
پهن اسب ديده
ميشود...!طي
هفته 5 روز دور
از خانواده
همراه با يك مربي
كه خودش از
دوران كودكي
چابك سوار
بوده اما به
دليل افزايش
سن از چرخه
كار خارج شده،
زندگي ميكنند!
اسبها
هر چه
تنومندتر،
نوجوانان
استخواني و
رنگ پريدهتر
پسربچهها
نه به آب
آشاميدني
دسترسي دارند
و نه حمام...! آب
آشاميدني سطل
به سطل از
نزديكترين
شهر جابهجا
ميشود و براي
حمام هم به
اطراف شهر ميروند.اتاقكها
نه فرش دارند
و نه
تلويزيون، پسربچهها
علاوه بر
تمرين و انجام
مسابقه موظف
به نظافت
روزانه فضاي
اصطبل هستند، هم
به اسبها كاه
و يونجه ميدهند
و هم به سر و
روي اسبها
شانه ميكشند.رسيدگي
و تغذيه
روزانه اسبها
در اولويت
است... اسبها
هر چه
تنومندتر،
نوجوانان
استخواني و
رنگ پريدهتر...
اگر زمان
برگزاري
مسابقات شانس
با پسر بچهها
باشد، تنها 10
درصد از جايزه
يك و نيم تا 2 و
نيم ميليوني
عايدشان ميشود.با
دستمزد
ماهانه 150هزار
تومان دوري از
خانواده را
تحمل ميكنند...
به جاي آن
سوار بر چابكترين
اسبها ميشوند
و چابك سواري
ميكنند!
جان
كندن به كام
ذينفعان
قرار
بر اين است كه
نامي از مكان
و شهر سوژه مورد
نظر آورده
نشود؛ حتي اگر
نام محل هم
ذكر شود، چه
تفاوتي براي
ذينفعان اين
حرفه دارد؟
سوژه كودكان
كار است؛ كودكاني
كه خود را پشت
زرق و برقهاي
حرفه خود مخفي
كردند؛
نوجوانان و
كودكاني كه بهرغم
ظاهر خوش آب و
رنگ حرفهشان،
نه شاد هستند
و نه اميدوار!
اينجا آدمها
با جانشان
بازي ميكنند؛
پسربچهها نه
مچبند دارند
و نه زانوبند،
پزشكي هم
بالاي سرشان
نيست كه تغذيهشان
را كنترل
كند.؛ چابكسوارها
بدون اينكه
خيالشان از
بابت بيمه
راحت باشد،
جانشان را كف
دستشان ميگيرند
و روي اسبها
مينشينند...
تنها زماني
بيمه شامل حالشان
ميشود كه
وارد زمين
مسابقات ميشوند
و به نام
فدراسيون
رقابت ميكنند...
به نام و به
كام فدراسيون!
ياسر يكي از
قربانيان
كوچكي است كه
آخرين بار از
روي يكي از
اسبها به
زمين پرتاب
شده، با آنكه
خونريزي داخل
كرده اما باز
اسبها را
دوست دارد؛
ياسر بدون
داشتن بيمه،
دوا درمان
شده؛ ياسر ميگويد:
«اگر دوباره
سوار بر اسب
نميشدم
خيانت به اسب
است»!
آزار
دركمين
نوجوانان رنگ
پريده و 30
كيلويي!
«كانون
فرهنگي –
حمايتي
كودكان كار و
خيابان» براي
بازديد از
وضعيت اين
پسربچههاي
زحمتكش
اعزام شدند...
نگاه هر كدام
از اعضا به يكي
از چشمان
نگران و رنگ
پريده چابك
سوارها خيره
ماند؛ با وجود
علاقه
پسربچهها به
شغل پرمشقت
شان، افسوس
فعالان حقوق
كودك بيفايده
است... ! مريم
پناهي عضو
كانون فرهنگي
ـ حمايتي
كودكان كار در
بررسي شرايط
بچههاي چابكسوار
ميگويد: با
وجود اينكه
اسبسواري يك ورزش
لوكس به حساب
ميآيد، اما
مشاهده وضعيت
پسر بچههاي
چابكسوار در
شهرهاي دور
افتاده ايران
واقعيات دردناكي
را به همراه
داشت.
او
با اشاره به
وزن 30 كيلويي
بچهها و
اوضاع نابهسامان
ظاهري آنها
ادامه ميدهد:
دوري آنها از
خانواده و
شرايط بد
زيستيشان
اثرات جبرانناپذيري
بر روح و روان
بچهها داشته
و نگراني
فعالان حقوق
كودك از شرايط
فعلي آنها اين
است كه احتمال
اعمال خشونت
رواني ـ جسمي
و جنسي در
ميان آنها
زياد است. پسر
بچهها از سن 14
سالگي تا 30
سالگي بايد
بدون نظارت
پزشك 30 كيلو
باقي بمانند و
گروهي همراه
با يك مربي
ميانسال
زندگي كنند؛
چابكسوارها
حقوق ناچيز و
مختصري دارند
و ماهانه با 150
هزار تومان سر
ميكنند؛
دسترسي به آب
آشاميدني و
حمام در حد
صفر است و آب
بهداشتي با
گالون به دست
بچهها ميرسد.
سوءتغذيه
شديد در ظاهر
بچهها به
وضوح آشكار
بود به طوريكه
يك مرد 32 ساله
از پشت سر مثل
يك بچه 12 ساله
به نظر ميرسيد!
پسر بچههاي 14- 16
ساله هم با
وزن 30 كيلو،
استخوانهايشان
از روي لباس
قابل لمس بود ...
دوري كوچكترها
از شيريني و
شكلات بسيار
برايشان
دردناك بود!
به گفته اين
عضو كانون
فرهنگي ـ
حمايتي كودكان
كار بعضي از پسر
بچهها 2 ماه
در سال براي
انجام كارهاي
سخت مثل شاگردي
در مغازهها،
كارگري يا دستفروشي
به تهران يا
شهرهاي ديگر
ميآيند و باز
با حقوق كم
سپري ميكنند
تا آب و هواي
خاص اسبسواري
در شهرستان
خودشان مهيا
شود...!
سوء
استفاده
كارفرما از
علاقه
نوجوانان
رضايت
شغلي در ميان
چابكسواران
با وجود
دشواريهاي
شغلي از
مواردي بود كه
براي فعالان
حقوق كودك
مثالزدني و
البته قابل
ستايش بود.
نوبهار يكي
ديگر از اعضاي
كانون ميگويد:
اگرچه
امكانات
بهداشتي در
اين اصطبل
منفي و صفر
بود اما بچهها
بدون حقارت و
احساس منفي
كار ميكردند
و به اسبها
علاقه
داشتند؛ با
اين حال چهره
آنها نه تنها
شاد نبود بلكه
سر زندگي يك
نوجوان را هم
نداشتند! تمام
نوجوانانها
بدون استثنا
ترك تحصيل
كردند و از
اين مساله
ناراحت
بودند؛ اما
برخلاف
پسربچههايي
كه دست فروش
هستند، احساس
بد و منفي از شغل
خود نداشتند.
چابك
سواراني كه
نان آور
خانواده
هستند
مريم
شيخ با اعلام
اينكه اكثر
نوجوانهاي
چابكسوار،
نانآور
خانواده
هستند ميگويد:
اين نگراني
وجود دارد كه
با وجود شرايط
بد زيستي
آنها، دستخوش خشونتهاي
جسمي و جنسي
قرار داشته
باشند و به
دليل دور بودن
از خانواده و
نياز آنها به
اين شغل، از
آسيب و خشونتها
دم نزنند. نوجوانان
چابكسوار كه
جانشان را كف
دست ميگيرند
و براي
مسابقات حاضر
ميشوند،
تنها زمان
رقابت و شرطبنديها
بيمه هستند...
پول
ناچيزي كه
عايد چابك
سواران
نوجوان ميشود
زهرا
صيادي به جاي
خواب بچهها
اشاره ميكند:جاي
خواب چابكسواران
كنار اسبها و
اصطبل بود و
در اتاق بچهها
يك پنجره يا
فرش مناسب
وجود نداشت...!
كاظمي مدير
داخلي «كانون
فرهنگي ـ
حمايتي
كودكان كار»
نيز به پوشش
اين نوجوانان
اشاره كرد و
ميگويد: در
روز بازديد از
اين محل، 18
ميليون بابت يك
شرطبندي و
براي يك دور
بازي عايد
فدراسيون شد
كه تنها 10 درصد
از اين مبلغ
عايد
نوجوانان
چابكسوار
شد...!
عشق
به كار بهانهاي
براي
سوءاستفاده
با
وجود آنكه عشق
كودكان و
نوجوانان
چابكسوار به
اين حيوان
نجيب دستمايهاي
براي بيگاري
كشيدن از اين
كودكان شده
اما سود كلاني
برخي ذينفعان
از كار ارزان
چابكسواران،
غير قابل
كتمان است.
نوجوان 16 سالهاي
كه از روي اسب
به پايين پرت
شده و خونريزي
داخلي كرده،
بيمه درمان
ميطلبد...
تحصيل ميخواهد؛
لباس
استاندارد و
پزشك ميخواهد...چشمان
رنگ پريدهشان
و استخوانهاي
بيرونزده از
پوستشان سوءتغذيه
را فرياد ميزند...
زمان شرطبندي
تنها زمان
تشويق چابكسواران
است...نگاه
نگرانشان را
دريابيم.