خاطرات یکی از زنان همبند زهرا بهرامی


برگی از دفتر خاطرات یکی از زنان زندانی همبند زهرا بهرامی در بند 209 که به دست جنایتکاران جمهوری اسلامی در زندان به قتل رسید.

 

خبری که از شنیدنش چهار ستون بدنم لرزید .برای چند لحظه مات و مبهوت در خود فرو رفتم خبر درست بود ؟ خبر اعدام صدایی که 24 روز همدم تنهایی ام در سلول 32 بند 209 بود . ناخودآگاه شرایط بند 209 برایم زنده شد . وقتی بعد از 14 روز بازداشت از سلول 54 به سلول 32 منتقل شدم صدای چند ضربه مشت از دیوار سلول مجاور به سلولم و صدای محکم ، آرام و رسای زنی که می پرسید کی هستی ؟  تازه بازداشت شدی ؟ مرا به دریچه کوچک جلوی درب سلول فرا خواند .تازه از بازجویی برگشته بودم و ذهنم همچنان درگیر بازجویی بود. با شنیدن صدا قدری از فضای بازجویی دور شدم .خودم را معرفی کردم صدا هم این گونه خود را معرفی کرد .بعد از عاشورا بازداشت شدم .انفرادی هستم .به اتهام جاسوسی بارداشت شدم .اولین جملاتی که بین من و صدا رد و بدل شدم . هر دونفرمان مواظب بودیم آرام و شمرده صحبت کنیم هر از گاهی سکوت می کردیم و گوشهایمان را تیز که مبادا نگهبان وارد بند شود.


 
صدا از خارج از کشور از هلند آمده بود .در تمام تجمعات و اعتراضات بعد از انتخابات شرکت کرده بود با وجودیکه دولت هلند تمام خطرات را برایش توضیح داده بود و مسئولیت آمدن به ایران را در آن شرایط به خودشان واگذار کرده بود باز به ایران آمده بود  به قول خودش آمد تا همدوش و همگام و هم صدا با  زنان و مردم کشورش شعار مرگ بر دیکتاتور را فریاد بزند  .از تمامی تجمعات و اعتراضات فیلم و عکس می گرفت .تمامی حوادث را به صورت زنده برای دنیا گزارش می کرد. بعد از عاشورا توسط مأموران وزارت اطلاعات در خیابان بازداشت شده  بود .وقتی از نحوه بازداشت شدنش می گفت محکم و بدون کوچکترین لغزشی در صدا صحبت می کرد. در حالیکه انتظار بازداشت را نداشته در خیابان یک اتومبیل پژو با چند سرنشین مرد جلوی اتومبیل آنها می پیچد . لباس شخصی ها از توی اتومبیل بیرون می آیند و به سمتش حمله می کنند .در حالیکه جیغ می زده مامورها با مشت و کشیدن موهایش اورا به داخل پژو می برند  شب اول او را به اوین و روز بعد او را برای بازجویی به زندان گوهردشت کرج منتقل می کنند . از شکنجه شدید جسمی  در گوهردشت و باقی ماندن آثار شکنجه بر دست ها و پاهایش که دلیل نگهداشتن طولانی مدت او در انفرادی بود و گرفتن اعترافات دروغین تلویزیونی از او گفت .از اعتراف تلویزیونی اش پرسید که آیا دیده ام متأسفانه ندیده بودم و جوابی برای این پرسش نداشتم .لحظه ای سکوت کرد به آرامی جزئیات اعتراف تلویزیونی را برایم گفت  که چندین بار او را به دادگاه برده بودند و او را وادار کرده بودند که آنچه بازجویان وزارت اطلاعات می خواهند بگوید به دلیل شکنجه های جسمی و روحی بعد از چندین بار تمرین مصاحبه در حضور دوربین اعتراف کرده بود به آنچه بازجویان می خواستند نه آنچه خود بود و انجام داده بود. بازجو قول داده بود که بعد از اعتراف دروغین در مقابل دوربین  ظرف 48 ساعت او را آزاد خواهد کرد . هفته ها گذشته بود و او همچنان در انتظار آزادی و همچنان ممنوع ملاقات و ممنوع تلفن   .هر از گاهی به بهانه بازجویی  او را از سلول خارج می کردند تحت فشار قرار می دادند برای اعترافاتی دیگر  و گرفتن تعهد برای همکاری با وزارت اطلاعات . وقتی بعد از ساعتها فشار به سلول بازمی گشت صداش گرفته و خسته بود و در تنهایی خودش سرودهای انقلابی را می خواند.

 

مدتی بعد از آزادی از زندان متوجه شدم که به وی اتهام قاچاقچی مواد مخدر زده اند مگر می شد   صدایی که در سکوت بند 209 سرودهایی انقلابی را می خواند و همراه می طلبید  و ما را از خلوت و تنهایی خودمان دور می کرد صدایی که وقتی می شنید فردی را کتک می زنند با ما همراه می شد و فریاد می زد نزنیدش صدایی که لحظه شنیدن گریه یک مرد ما را به خواندن شعر طاقت بیار رفیق با صدایی بلند دعوت می کرد قاچاقچی باشد.

این صدا ، صدای زهرا بهرامی بود صدایی که در روزهای قیام پژواک فریاد آزادیخواهانه زنان و مردان ایران بود .صدای زهرا بهرامی زنی که همچون تمام زنان ایران زمین زنی قهرمان ، آزاده و مبارز بود . امروز این صدا به ابدیت پیوست .

 

دلاور زنان کامتان شاد باد
زنام شما گیتی آباد باد
فزونتر زنام شما نام نیست
فراتر زفریادتان بانگ نیست
بغرید چون شیر بر دشمنان
که شیران زغرش کنون باک نیست
یکی از زنان همبند زهرا بهرامی در بند 209
بهمن 1389

 

تکثیر: فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران