ENGLISH| صفحه خبر | خبرنامه | مقاله | اطلاعیه | درباره کانون | پیوندها
 
معرفي دو كتاب جديد زندان
بابك عماد

زندان هر جامعه‌ نماي واقعي وضعيت و شرايط حاكم بر آن جامعه است. زندان مهم‌ترين بخش دستگاه سركوب حكومتي است، كه براي استمرار تحكيم قدرت به كار گرفته مي‌شود و با ايدئولوژي، سياست و مناسبات اقتصادي و اجتماعي حاكم رابطه تنگاتنگ دارد. زندان در جمهوري اسلامي برآيند همه‌ي اين وجوه است، مضاف بر اينكه، دين نقش بسيار مهمي در برقراري، توجيه و اعمال جنايت‌هاي اين رژيم در زندان ايفا كرده است. زندانيان سياسي آزاد شده از زندان هاي جمهوري اسلامي كه به خارج آمده‌اند، حوادث و وقايع زندان را در سطح وسيعي از طريق سخنراني، مقاله، كتاب و اخيرا فيلم به درون افكار عمومي كشانده‌اند،‍ اما با توجه به  وسعت زندان و كثرت زندانيان سياسي در ايران، اين واقعيت ملموس است كه هنوز كار زيادي در باره زندان‌هاي سياسي ايران، ساز و كار زندان در جمهوري اسلامي و ارتباط آن با سياست و جامعه صورت نگرفته است.

تعداد كتاب‌هائي كه تاكنون در ارتباط با زندان‌ در جمهوري اسلامي به چاپ رسيده‌ بسيار محدود  بوده است و تنها در دسترس ايرانيان مقيم خارج قرار دارد. اين نقض بزرگي است و بايد راهي بيابيم كه ديوارهاي بلند سانسور و اختناق را در هم بشكنيم و ادبيات زندان را در دسترس مخاطبان‌‌اش بويژه نسل جوان در ايران قرار دهيم.

در راستاي گسترش ادبيات زندان، اخير دو كتاب جديد به تحرير در آمده است و بزودي انتشار خواهند يافت.

 “در جستجوي رهائي“ نام كتابي است كه مريم نوري آن را برشته تحرير در آورده است. مريم در مقدمه كتاب مي‌نويسد:“بيش از دوازده سال است از زندان جمهوري اسلامی آزاد شده­ام. در اين چند سال، چند بار اقدام به نوشتن خاطرات‌ام كردم، اما هربار بعد از چند روز پشيمان مي‌شدم.“ مريم براي ثبت خاطرات زندان‌اش، با درون خود به جدال بر مي‌خيزد. يادآوري خاطرات زندان، او را سخت متاثر مي‌كند،  و آن گونه كه در مقدمه نوشته است، ساعت‌ها مي‌گريد و پيش از آنكه دست به قلم ببرد، آن را كنار مي‌نهد. جدال دروني مريم با پرسش‌هائي كه در ذهن او جاري مي‌شوند، مدتي مانع نوشتن او مي‌شوند. عرصه زندگي و مشكلات پيرامون مريم، كار نوشتن را براي او سخت‌تر مي‌كند، اما او هرگز از تصميم خود براي نوشتن كه وي آن را يك وظيفه تلقي مي‌كند، دست بر نمي‌دارد و در نهايت در تاريخ 18 ماه ژانويه 2003 كار نوشتن را آغاز مي‌كند. مريم آن گونه كه در مقدمه مي‌نويسد، هدف‌ اش از نوشتن خاطرات، انتقال تجربيات و بيان واقعيات زندگي شخصي‌اش است. او مي نويسد: “سعي كرده­ام كه از تحليل سياسي و تئوريك، و از در غلتيدن به تئوري­هاي عام و كلي گويي اجتناب كنم.“ 
“شب بخير رفيق!“ نام كتابي است كه احمد موسوي برشته تحرير در آورده است و حاوي مطالب بسيار خواندني خاطرات ده سال زندگي او در زندان‌هاي جمهوري اسلامي است. احمد در مقدمه كتاب مي‌نويسد:‌ “در بهار سال 1374 وقتی تصميم گرفتم از کشور خارج شوم، انگيزه پيدا كردم خاطرات زندان‌ام را به نگارش درآورم. آن روز قصدم فقط به يادگار گذاشتن دست نوشته­ای برای خانواده­ام بود و اين كه تنها به سينه‌ام پسنده نکنم كه همراه من، خاطراتم نيز به خاک سپرده شود.آن روز سه سال از آزادی­ام سپری شده بود و روزهای زندگی­ام با خاطرات خوش وتلخ سال­های زندان توامان، و تمام حوادث آن سال­ها آينه ذهنم بود.“‌

احمد‍ در بخش ديگري از مقدمه مي‌نويسد:“‌چهار سال بعد، در پائيز سال 1378 ، توانستم از کشور خارج شوم و بعد موفق شدم تمامی نامه­های زندان، شعرها و دست نوشته­هايم را به خارج انتقال دهم. از آن زمان انگيزه بازنويسي خاطرات زندان در من تقويت شد.چند ماهی بی وقفه نوشتم، بی آن که بيانديشم چه مي‌نويسم. سبک کار و شيوه نگارش دغدغه­ی ذهنم نبود. تنها به نوشتن فکر می­کردم و هرآنچه در ذهنم بود به روی کاغذ آوردم كه حاصل آن سه دفتر شد. “

احمد در بخش ديگري از مقددمه مي‌نويسد: “سال 1381 دوباره‌‌ خواني و بازنويسي آن چه را كه نوشته بودم، آغاز كردم.“  به هنگام مرور خاطرات، نا‌اميدي در احمد رخنه مي‌كند. او دست نوشته‌هاي خود را شايسته چاپ نمي‌بيند و ادامه كار را تقريبا غيرممكن مي‌بيند. احمد روزها و شب‌ها با خود كلنجار مي‌رود تا عاقبت بر “سختي و جان كاهي“  كار غالب مي‌شود. او مي‌بايد مي‌نوشت تا گوشه‌ كوچكي از آن‌چه بر مردم و تاريخ ما رفته است را ثبت و به آيندگان مي‌سپرد. احمد در قستمي از خاطرات خود مي‌نويسد:‌ “‌...باورم نمی شد که پس از ده سال خانه‌مان را می بينم... همه شاد و پر جنب و جوش بودند. پس ار رفتن به خانه و از تب و تاب افتادن روبوسی‌ها، در آغوش كشيدن‌ها  و شادی‌های اوليه، غربت غريبانه‌اي در درونم جان گرفت. وقت غروب به ايوان خانه رفتم و به ياد رفقايم افتادم ، ياد آن ها که جان باختند. ياد رنج هائی که با هم كشيده بوديم. دلتنگی و تنهائی غريبي جانم را در خود فشرد. دلم می خواست همان تنگ غروب راهی شوم. به زندان برگردم و بگويم شب بخير رفقا! من برگشتم. “

توضیح:

مطلب فوق در تاریخ ۲۳ اسفند ١٣٨۳ برابر با ١٣ مارس ۲٠٠۵ در خبرنامه شماره ۶۵ کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید) به چاپ رسید. هردو کتاب چند ماه بعد انتشار یافتند. 

 

 

 

 
   
ENGLISH| اسناد زندان| آمار احکام مرگ در ایران | گالری عکس و طرح | تماس با سایت| تماس با کانون