ENGLISH| صفحه خبر | خبرنامه | مقاله | اطلاعیه | درباره کانون | پیوندها
 

فرهنگ اصطلاحات زندانيان سياسي در دهه ۶٠

(نسخة یک)

اعظم‌ كياكجوري 

“كريه“ اكنون صفتي اَبتَر است
چرا كه به تنهايي گويايِ خون‌تشنگي نيست
تحميق و گران‌جاني را افاده نمي‌كند
نه مفت‌خوارگي را
نه خود‌بارگي را

تاريخ
اديب نيست
لغت‌نامه‌ها را اما
اصلاح مي‌كند.                                                 
احمد شاملو

 

درآمد

آنچه در پي مي‌آيد تلاشي است براي ثبت بخشي از واژه‌هاي رايج نزد زندانيانِ سياسي در جمهوري اسلامي ايران در زندان‌هاي اوين، قزل‌حصار و گوهردشت در فاصلة زمانيِ 1360 تا 1367 . تا جايي كه نگارنده اطلاع دارد اين اولين تلاش در اين زمينه است و به همين دليل طبيعي است كه كوتاهي‌ها و اشكالاتِ فراوان در آن راه يافته باشد. بخش مهمي از اين اشكالات ناشي از آن است كه تقريباً تمام اين متنْ شفاهي‌-بنياد يعني متكي بر يادآوريِ خاطره‌ها پس ار چندين سال است. به‌هررو مي‌توان آن را نسخة صفرِ اثري دانست كه بايد در طي زمان و با ياري حافظه‌هاي بيش‌تري تكميل شود.بجاست كه در همين‌جا دست ياري‌خواهي به سوي همگان دراز كنم تا كاستي‌ها و ناراستي‌هاي آن را به نشاني الكترونيك نگارنده ارسال كنند. 

شايد متخصصانِ جامعه‌شناسيِ زبان در اين نوشته نكاتي درخورِ توجه بيابند ولي اين اثر تتبعي زبان‌شناختي نيست . شايد بتوان آن را در زمرة تك‌نگاري‌هاي زندان محسوب كرد. با همة تلاش‌هاي مشكوري كه در زمينة ادبياتِ زندان صورت گرفته است، هنوز بخشِ اعظمِ اين قصة پرغصه ناگفته مانده است.  شايد محدودماندنِ  ادبياتِ زندان به خاطره‌ها، با همة اهميت و ارزش آن، و استفاده نكردن ار شكل‌هاي ديگر نقصي باشد كه بايد رفع كرد. بخشِ زيادي از نامه‌ها، شعرها، طرح‌ها و داستان‌هاي زندان انتشار نيافته است. هنوز هيچ اثر مستقلي به بازي‌ها، تفريحات و سرگرمي‌هاي زندان نپرداخته است. برنامه‌هاي مطالعاتي و آموزشيِ گروه‌هاي مختلف سياسي و تمايزات و تشابهات آن‌ها محلِ تاملِ جدي است. نحوة تعاملِ زندانيانِ گروه‌هاي سياسيِ مختلف با يكديگر و در درونِ خود بخشِ مهمي از تاريخِ اين دوران است.تك‌نگاري‌هاي زندان دريچه‌هايي بار مي‌كند بر برخي از مؤلفه‌هاي  دستگاهِ انديشگيِ. زندانبان وزندانيان..

فراهم آوردنِ اين مجموعه جز با مهرِ بي‌پايانِ برخي عزيزان ميسر نبود. عزيزاني كه مجبور به يادآوريِ  دقيق و همراه با جزيياتي خاطراتي  شدند كه سال‌ها گذشته بود تا ساية اين خاطره‌ها از كابوس‌هايشان سبك شود. شكنجة دوبارة قربانيانِ شكنجه در يادآوريِ  گذشته‌ها از معضلاتِ اخلاقي اين كار است كه روا بودن يا نبودن وحدود وثغور آن  محتاجِ تأمل و وارسيِ جداگانه است. سپاسي از اعماقِ دلِ كوچكم نثارِ دلِ دريايي‌شان باد
سخنِ اخر اين كه اين مجموعه خاضعانه تقديم مي‌شود به نازنينانِ پاكبازي كه تن‌ها و جان‌هاي خسته‌شان گواهانِ گران‌جاني و خون‌تشنگي كم‌نظيرِ قرن‌هاست.

نسخة 1 اين فرهنگ 4 ماه پس از نسخة صفر آن با افزودنِ چندين مدخل بر  مدخل‌هاي اوليه منتشر مي‌شود با اين توضيح كه برخي مدخل‌هاي جديد از اصطلاحات راج در زندان‌هاي شهرهايي جز تهران بوده است. بعلاوه، برخي تعاريف موجود نيز اصلاح و تكميل شد.اين حكً و اصلاح به همت و ياري دوستاني صورت گرفت كه پس از انتشار نسخة صفر مطالب خود را به نشاني الكترونيك نگارنده فرستادند.از همة آنان عميقاً ممنونم. تشكر ويژة من نثار دوست ناشناسي كه با وارسيِ مجموعه‌اي از كتاب‌هاي منتشر شده در بارة زندان بخشِ چشمگيري از واژه‌هاي افزوده را از خارج برايم فرستاد. 
حقوقِ معنويِ اين اثر متعلق به ملتي‌است كه  به اين رنج دردناك گرفتار آمد. ازين‌رو تجديدِ چاپ آن، چه به صورت الكترونيكي وچه به صورت كاغذي بلامانع است با اين اميدكه حقًِ سايتِ گويا به عنوانِ منبع اوليه حفظ شود.
209 ر.ك. بند 209
240 ر.ك. بند240
246 ر.ك. بند 246.
325 ر.ك. بند 325.
3000 ر.ك. كميته‌مشترك.
آپارتمان‌ها ر.ك. واحدهاي مسكوني.
آر. پي. جي اصطلاحي طنزآميز براي پلومرغي كه تريشه‌هاي مرغ در آن به‌سختي قابلِ ديدن بود (يعني مرغِ آر. پي. جي. خورده).
آزاديِ افقي اصطلاحِ طعنه‌آميز زندانبانان و توابان برايِ اعدام شدن.
آدم شدن اصطلاح زندانبان براي توّاب شدن.
آسايشگاه بندي در زندان اوين كه طي سال‌هاي60-62 با بيگاري كشيدن از زندانيان ساخته شدو صرفاً سلول انفرادي داشت.
آلبوم دانشجويي آلبومي شامل عكس و مشخصات وفعاليت سياسي دانشجويان دانشگاه كه به كمك انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان و توّابانِ دانشجو تهيه شده بود. از اين آلبوم براي شناسايي دانشجويانِ مشكوك و كساني كه فعاليت‌هاي خود را كتمان مي‌كردند استفاده مي‌شد. 
آمار اتاق شمردن روزانة زندانيان توسط نگهبان.
آموزشگاه ساختماني سه‌طبقه در دامنة تپه‌هاي اوين شامل شش سالن كه با زياد شدن زندانيان, همة زندانيان مرد بندهاي قديمي (و در مقطعي نيز زندانيان زن) به آنجا منتقل شدند.
آموزشي تلويزيون مدار‌بستة زندان كه برنامه‌هاي ايديولوژيك و مصاحبه‌هاي توابان را پخش مي‌كرد و تماشاي آن اجباري بود.
آنتن خبرچين.
آواكس ر.ك. آنتن.
اتاقِ آزادي اتاقي در دفتر مركزي كه زنداني را براي طي‌كردنِ تشريفاتِ آزادي، از جمله تعهد عدمِ فعاليت سياسي ، امضاي انزجارنامه و دادنِ نشاني بستگان براي آوردن وثيقه، به آنجا مي‌بردند.
اتاقِ فرهنگي اتاقي در هر بند كه محل جمع شدن تواب‌ها براي سامان‌دهي كارهاي فرهنگي، تبادل اخبار وگزارش‌ها و تصميم‌گيري براي مقابله با مقاومت در زندان بود.
اتاقِ كنترل سلول اول بند (در بندهايي كه در اختيار تواب‌ها بود) كه مسؤل بند در آن زندگي مي‌كرد و مسائل امنيتي بند در آن حل و فصل مي‌شد.
اتاقِ ملاقات سالني كه زندانيان در آن از پشت شيشه با بستگان درجه‌اول خود ملاقات مي‌كردند.
اتاقِ وصيّت اتاقي كه زندانيان را قبل از اعدام براي نوشتنِ وصيت (و گاه برايِ ترساندن و نمايش) به آنجا مي‌بردند.
اجرايِ احكام شعبه‌اي از دادستاني كه   مسئوليت ابلاغ و اجرايِ احكامِ صادره از دادگاه‌ها را بر عهده داشت.
احرازِتوبه‌اي زندانيي كه پس از دريافت حكم آزادي از دادگاه بنا برتشخيص مقامات زندان  متنبه نشده بود و مطابقِ بخشنامة داخلي دادستاني انقلاب مي‌بايست تا اطلاعِ ثانوي و احراز توبه در بازداشت به سر ببرد.
اِس (‏ ‎S ) خوابيدن ر.ك. دال زدن.
اضطراري 1.آن كس كه جز در مواقع چهارگانة مشخص شده براي زندانيانِ سلول‌هاي دربسته نياز به دفعِ ادرار يا قضاي حاجت پيدا كند. 2. وضعيت چنين شخصي.
اطلاعِ ثانوي ر.ك. احرازِتوبه‌اي.
اعدامِ مصنوعي بردن زندانيان به صحنة نمايشي اعدام براي شكنجه و به تسليم وادار كردن زنداني.
اعدامِ نمايشي ر.ك. اعدامِ مصنوعي.
امكاناتي زندانيي كه ارتباط تشكيلاتي با گروه‌هاي سياسي نداشته و صرفاً به واسطة رابطة دوستي يا خويشاوندي امكاناتي چون محل خواب، اتوموبيل يا كمك مالي به گروهِ سياسي مي‌كرده‌است.
انتقالي زندانيي كه  به سلول، بند، زندان يا شهر ديگري منتقل مي‌شد.
انزجارنامه متني حاكي از انزجار زنداني از گروه‌هاي سياسي و محكوم كردن اعمال آن‌ها همراه با اعلامِ وفاداري به نظام جمهوري اسلامي كه در مقاطعي امضاي آن شرطِ لازمِ آزادي زندانيان بود.
انفرادي سلولي كه كه در آن زنداني به تنهايي زندگي مي‌كند و مخصوص زندانيانِ تازه‌بازداشت‌شده در دورانِ بازجويي يا براي تنبيه زندانيانِ متمرد و در هم‌شكستنِ مقاومت زندانيانِ سرموضعي بود. در سال‌هاي اوليه به علت كمبود جا گاه بيش از يك زنداني در سلولِ انفرادي به‌سرمي‌برد.
بازرسي سلول مراجعة سرزدة نگهبانان به سلول و لخت كردن و بيرون بردنِ همة زندانيان براي به هم‌ريختن و جستجوي وسايل زندانيان به قصد يافتن وسايل ممنوعه چون مداد، خودكار، تيزي، بطري شيشه‌اي.
با كليةوسايل عبارتي كه نگهبان هنگام فراخواندنِ زنداني براي انتقال از سلول به زبان مي‌اورد و جز در مواردِ آزادي، معمولاً  نشانه‌اي بود از امر ناخوشايندي چون اعدام يا انتقال  به انفرادي يا زندانِ ديگر به قصد تنبيه.
بايكوت تحريم وقطعِ روابطِ عادي، عاطفي وروزمره با يك يا چند زنداني به سببِ باورهايِ سياسي يا ايدئولوژيك آنان كه معمولاً غيرانقلابي، سازشكارانه يا خيانتكارانه ارزيابي مي‌شد..
بچه‌ها اصطلاحِ زندانيانِ غيرتواب براي ناميدنِ خودي‌ها، يا افراد وابسته به  گروه سياسي خودشان يا هم‌موضع با خودشان.   
بچه‌هاي 90  گروه 90 نفره‌اي كه در خرداد 1360 در يكي از مقرهاي مجاهدين در نازي‌آباد دستگير شدند.
بچه‌هاي آزادي زندانياني كه بدون محكوميت يا پس از پايانِ محكوميت به دليل نپذيرفتن مصاحبه يا انزجارنامه آزاد نشده بودند.
بچه‌هاي توالت حدود ده تن از زندانيانِ زن قزل‌حصار كه در سال 1361 براي چندين ماه به عنوان تنبيه در توالت زندگي مي‌كردند.
بچه‌هاي چادر‌رنگي زندانيانِ زن قزل‌حصار كه در سال 1363 به مقررّات اجباري شدن چادر مشكي تن ندادند وهمچنان چادر‌رنگي به سرمي‌كرند وبه اين سبب مدتي ممنوع‌الملاقات شدند و حدِّ شلاق بر آن‌ها جاري شد.
بچه‌هاي سينما زندانياني كه هنگامِ تماشاي فيلمي با مضمونِ اجتماعي (گويا عروج انسان يا چگونه‌فولاد آبديده شد) در سينما تخت‌جمشيد دستگير شده‌بودند و همه را به عنوانِ مشكوك به اوين آورده‌بودند.
بچه‌هاي واحد 1.زندانيانِ زني كه مدتي در قيامت به سر برده بودند. 2. زندانيانِ زني كه پس از گذراندنِ‌ قيامت نيز تواب نشده بودند.
برادراسدالله اصطلاح زندانيان براي ناميدنِ هر يك از افراد نوعاً بيسواد و لمپن كه جذبِ كميته، سپاه و دادستاني شده بودند.
برادرانِ فني  تعميركارانِ مردي كه براي امور فني وارد بند زنان مي‌شدند.
برگشتن ر.ك. بريدن.
بريدن تمام شدنِ طاقت زنداني در برابر شكنجه و سختي‌ زندان و دست كشيدن از عقايدش.
بريده 1. زندانيي كه طاقتش در برابر سختي‌هاي زندان تمام شده است. 2. ر.ك. تواب.
بِكِش اصطلاحِ برخي زندانبانان براي ريشخند زنداني كه كنايه از پايان‌ناپذيري زندان بود.
بلاتكليف زندانيي كه روند رسيدگي به پرونده‌اش متوقف شده بود و گاه 1 تا 2 سال براي بازجويي هم احضار نمي‌شد.
بلندگوخفه‌كن 1. پوششي از مقوا كه روي بلندگوي سلول قرار مي‌گرفت تا رنج شنيدنِ دائم سخنراني‌هاي مذهبي و نوحه‌خواني را كاهش دهد. 2. سنجاق ته‌گردي كه بلندگوي سلول را اتصال‌كوتاه مي‌كرد واز كار مي‌انداخت.
بند بخشي از زندان كه از نظر اداري مستقل و شامل چندين سلول است.
بند 209 1. بندي در كنار بهداري زندان اوين شامل حدود 100 سلول انفرادي. 2. شعبة بازجوييِ مستقر در اين بند كه مدت‌ها در اختيار سپاه و خاصّ زندانيانِ مجاهد بود. 
بند 40 2  نامِ جديدترِ بند 4 از بندهاي قديمي كه از  ابتدا  محل نگهداري زندانيانِ زن بود.
بند 246 نامِ جديدترِبند 3 از بندهاي قديمي كه از  ابتدا  محل نگهداري زندانيانِ زن بود..
بند 325 ساختمانِ دوطبقه‌اي در اوين شامل دو بندِ 5 و 6 و تعدادي سلولِ انفرادي. با اينكه تجيزات اين بند كهنه بود ولي جايي خوش‌منظره و با امكاناتِ رفاهيِ خوب بود كه عمدتاً زندانيانِ سلطنت‌طلب، بهايي، ومتهمانِ اقتصادي را در آن نگه‌مي‌داشتند.
بند 269 ر.ك. آموزشگاه.
بند زنان 1. بندي كه زندانيانِ آن زن باشند. 2. طنابي كه لباس‌هاي زندانيانِ مبتلا به بيماري‌هاي زنان روي آن پهن مي‌شد.
بند قارچي‌ها طنابي كه زندانيان مبتلا به قارچ پوستي لباس خود را روي آن پهن مي‌كردند.
بند نان طنابي كه زندانيان قزل‌حصار در دوره‌اي كه جيرة نان محدوديت نداشت، بر روي آن نان خشك مي‌كردند تا به عنوان بيسكويت مصرف كنند.
بندْكار زندانيي كه كارگر بند است.
بندْكاري كارگري‌كردن براي بند.
بندهاي قديمي بندهاي 1. 2(مردانه) 3، و 4 (زنانه) اوين كه نرديك به دفترمركزي و چسبيده به بهداري و بند 209 بود و پس از مدتي محل همة آن‌ها محلّ  نگهداري زندانيانِ زن شد.هر بند دو طبقه و 13 سلول 6×6 (متر) داشت.
بندهاي چهارگانه ر.ك. بندها‌ي قديمي.
بهداري بيمارستانِ زندان اوين كه كنار بندهاي چهارگانه قرار داشت و عمدتاً مخصوص بيماران شكنجه شده و دياليزي بود.
پنجاه ونهي زنداني قديميي  كه در سال 1359 دستگير شده بود.
پتوپيچي پيچيدنِ كتري يا فلاسك چاي يا قابلمة غذا در لابلاي پتوها به منظور گرم نگه‌داشتنِ آن از زمانِ تحويل‌گرفتن تا زمان مصرف.
پتوتكاني بردن پتوهاي سربازي به هواخوري با اجازة نگهبانان و تكاندنِ آن‌ها براي آنكه پرزشان كم شود و براي زندانيان بيماري تنفسي ايجاد نكند.
پتو‌پلنگي ر.ك. پتورنگي.
پتو‌ دولتي ر.ك. پتومشكي.
پتو‌رنگي بتوي نسبتاً مرغوبِ بي‌پرز كه خانواده‌هاي زندانيان برايشان مي‌آوردند.
پتوشخصي ر.ك. پتورنگي
پتومشكي پتوي سربازي پرزدار كه به هر زنداني دو عدد از آن مي‌دادند.
پرزگيري گرفتنِ پرزهاي نشسته از پتوهاي مشكي بر روي موكت به كمك حولة خيس، ابر يا كف دست  كه جزو وظايف كارگري سلول بود.
پشت بند محوطة تپه‌هاي پشت بند4 اوين كه محل تيربارانِ زندانيان بود.
پشت بهداري حياط بهداري زندانِ گوهردشت كه چوبه‌هاي دار در آنجا قرار داشت.
پشت مصاحبه‌اي زندانيي كه مصاحبة وي پذيرفته نشده و حكم بازداشت تا احراز توبه گرفته بود.
پنكه بادزدن يكديگر به كمك پارچه يا چادر خيس
پوستي زندانيي كه دچار بيماري پوستي است.
پيت چاي پيت حلبي پنير كه زندانيان در قزل‌حصار از آن براي جوش‌آوردنِ آب چاي و نگهداري چاي استفاده مي‌كردند.
پيچِ توبه پيچي با شيبِ تند در ابتداي جادة منتهي به زندانِ اوين از مقابلِ هتل اوين .چون تقريباً همة زندانيان پس از دستگيري توبة تاكتيكي مي‌كردند، معروف بود كه همه پس از گذشتن از اين پيچ توبه مي‌كنند.
پيوند نشريه‌اي كه برخي از مجاهدين تواب براي مقابله با نشرية مجاهد و با تمركز بر پاسخگويي به مطالب مجاهد در اوين منتشر مي‌كردند. 
پيوندي زندانيي كه پوست جايي از بدنش (معمولاً كشالة ران) براي ترميم به كف پاي آسيب ديده از شكنجه پيوند مي‌شد.
تأييديه نامه‌اي كه حزب توده و سازمان فداييان اكثريت (قبل از دستگيري رهبران حزب توده) در تأييد وابسته بودن زنداني به سازمانِ‌خود مي‌نوشتند تا زنداني آزاد شود.
تابوت ر.ك. قيامت.
تاكتيكي دروغين و مصلحتي، مانند توبه تاكتيكي، نمازتاكتيكي و مصاحبة تاكتيكي.
تپه ر.ك. پشت بند.
تپه‌اي كنايه از زندانيي كه اعدام خواهد شد.
تخت‌ها ر.ك. قيامت
تخلية اطلاعاتي بيرون كشيدنِ همة اطلاعات زنداني با شكنجة مداوم.
تشكيلاتي زندانيي كه اتهامش عضويت يا هواداري از تشكيلاتِ سياسي بود، در مقابلِ امكاناتي.
تشكيلاتِ بند تشكيلاتي از برخي از زندانيانِ وابسته به يك گروه سياسي (عمدتاُ مجاهدين) كه افرادِ آن به فعاليت‌هايي از قبيل سازماندهيِ مقاومت، تبادل خبر وتحليل و جمع‌آوري كمك مالي مي‌پرداختند.
تشكيلاتِ بندي زندانيِ وابسته به تشكيلاتِ بند. 
تعزير عنوان شرعي براي زدنِ كابل، شيلنگ و طناب بر كف پا و پشت زنداني به منظور اقرار گرفتن. به لحاظ فقهي تعزير كم‌تر از حد (يعني 74 ضربه شلّاق) است و حكم آن را بايد حاكم شرع بدهد ولي در عمل تعزير حدّي نداشت، در اختيار بازجو بود و بسياري در زير آن جان مي‌سپردند. اين موارد سبب شد كه احكام تعزيرِ سفيدامضاء در اختيار بازجويان قرار گيرد.
تعزيري زندانيي كه تعزير شده باشد.
تِ كشيدن 1. ته ظرف غذا را با نان پاك كردن. 2. روزنامه را با تمامِ جزييات از آغاز تا پايان خواندن.
تك‌نويسي اقرار و اعتراف زنداني در مورد فعاليت‌هاي افراد ديگر از جمله هم‌پرونده‌اي‌هاي خودش.
توحيد ر.ك. كميته‌مشترك.
توّاب 1. زندانيي كه از گذشتة خود پشيمان است، اعتقاداتِ پيش از رندانِ خود را رد مي‌كند، تمام اطلاعاتِ خود در مورد فعاليت‌هاي خود و ديگران را داوطلبانه در اختيار بازجو قرار مي‌دهد و از رفتار و گفتار زندانيانِ ديگر براي مقاماتِ زندان و بازجويان خبر چيني مي‌كند. تواب‌ها بسته به سن، خصلت‌هاي شخصيتي، خانوادگي و طبقاتي برخي يا تمامِ اين كارها را با درجاتِ بسيار متفاوت انجام مي‌دادند.2. زندانيي كه آگاهانه تصميم گرفته است براي زودتر آزاد شدن از عقايد سياسي و ايدئولوژيك خود دفاع نكند، از مقررات زندان تبعيت كند و برخي از اعمالِ موردپسندِ مقاماتِ زندان را انجام بدهد.
توّاب‌بازي افراط و تظاهرِ بيش از اندازه به رفتار تواب‌ها.
توّابِ تير توابي كه براي آزادي خود و آزارِ زندانيان به غيرانساني‌ترين اعمال دست مي‌زد.
توّابِ صفر‌كيلومتر اصطلاحِ حاجي داوود براي تواب‌هايي كه در قيامت تواب شده بودند ونه در دورانِ بازجويي و عليه يكديگر نيز گزارش مي‌دادند.
تور 1. عملياتِ تعقيب و مراقبت براي دستگيري فعالانِ سياسي كه گاه شامل نفوذ دادن افراد بود. 2. محاصرة خيابان، محله. صف بليط قطار براي دستگيري افراد..
تيترخواني بلند خواندنِ تيترهاي صفحة اول روزنامه به محض ورود روزنامه به سلول براي اطلاعِ همگان قبل از دست به دست شدنِ روزنامه.
تيزي شيئي تيز كه براي كارهايي مانند خياطي ، كاردستي و بريدن ميوه از آن استفاده مي‌شد، نگه‌داريِ آن ممنوع بود و در بازرسي‌هاي سلول ضبط مي‌شد. اين شيئ ممكن بود تكه‌شيشه‌اي پيدا شده در باغچة هواخوري، دستة قاشقِ شكستة روحي ياتكه‌آهني مثلِ درِ كنسرو كه با سابيدن بر اسفالت هواخوري تيز شده‌ باشد.
تيغي‌خوابيدن خوابيدن بر روي يك شانه به نحوي كه تمامِ بدن در خط مستقيم و عمود بر زمين باشد.
جاسازي پنهان كردنِ اشياء ممنوعه (مانند تيزي، مداد، كتاب و نوشته) در محلي كه به‌آساني به دستِ زندانبانان نيفثد.
جفت‌پوچ شدن لو رفتن اطلاعاتي كه زنداني كتمان كرده.
جعبه‌ها ر.ك. قيامت.
جمع‌بنديِ هفته ر.ك. گزارشِ هفتگي.
جوجه‌كباب با شلاق كوبيدن بر سر و روي زنداني و چرخاندنِ او در حالي‌كه از قپاني آويران است.
جوراب كفي‌زدن دوختنِ پارچه به كف جوراب نو (براي عمر بيشتر)يا جورابي كه كف آن سابيده و از بين رفته باشد.
جهاد واحدي به نامِ جهاد سازندگي در زندانِ اوين كه به كمك زندانيانِ  عمدتاً تواب به ساختمان‌سازي و باغباني در محوطة اوين مي‌پرداخت.
جهادي زندانيي كه درجهادِ سازندگيِ زندان كار مي‌كرد.
جيرة روزانه كابل يا شلاقي كه بعضي از زندانيان در دورة معيني از بازجويي خود هر روز مي‌خوردند.
چارت پركردن نوشتنِ نامِ حقيقي يا مستعارِ افرادِ يك تشكيلات در چارتِ تشكيلاتيي كه قبلاُ بازجويان به كمكِ تواب‌ها يا اسنادِ درون‌سازماني تهيه كرده بودند.
چايِ بزي چايي كه به خاطر پيچيده شدن در پتو بو وطعمِ پشم پتو به خود مي‌گرفت.
چايِ حمام چايي كه با آبِ داغِ حمام درست مي‌شد.
چاي‌بندي ر.ك. پتوپيچي.
چايِ هلي اصطلاحي طعنه‌آميز براي چايي كه به شدت بو وطعمِ كافور مي‌داد.
چسبِ برنج چسبي كه با استفاده از ته‌ماندة برنج وشكر  ساخته مي ‌شد وبراي ساختنِ كارهاي دستي به كارمي‌رفت. ساختن آن ممنوع بود و در صورت كشف منجر به قطع يا كم‌شدنِ جيره مي‌شد.
چشم‌بند تكه‌اي پارچة ضخيم كه مقابل چشم قرار مي‌گيرد و دو بند در دو طرف دارد كه در پشت سر گره مي‌خورد تا زنداني بازجو و ديگر زندانيان را نبيند و نيز هنگامِ بازجويي ترس و وحشت بر وي مستولي باشد.
چشم‌بند كلاهي كلاهِ ضخيمي كه تا روي گردن كشيده مي‌شود و تنها مقابلِ چشمان، بيني و دهان سوراخ‌هاي كوچكي دارد و بر خلافِ چشم‌بند معملي، بازي كردن با آن و ديدن ار زيرِآن ممكن نيست.
چلاندن شكنجة مفرط زنداني بدونِ هدفِ دستيابي به اطلاعاتِ خاص و صرفاً به منظور حصولِ اطمينان از فرايند بازجويي در جلسة قبل از تنظيمِ كيفرخواست.
حاج‌داود حاج داود رحماني سرپرست زندان قزل‌حصار.
حد شلاق زدنِ  زنداني به سببِ  سرپيچي از مقررات كه معمولاً در مقابل ساير زندانيان انجام مي‌شد.
حدًِ نماز شلاق زدنِ  زنداني به دليلِ نماز نخواندن.
حسينيه سالن سرپوشيدة بزرگي در زندان اوين كه محل برگزاري مراسم عزاداري، سخنراني و مصاحبة زندانيان بود. محل نشستن مردان و زنان در حسينيه با پارتيشن از هم جدا شده بود. شركت در مراسم حسينيه، وقتي از جانب نگهبان اعلام مي‌شد، اجباري بود و تخطي از آن منجر به تنبيه مي‌شد. بيشتر زندان‌هاي كشور چنين محلي داشتند.
حوله‌گرفتن نگه‌داشتنِ حولة نسبتاً بزرگ در مقابلِ كسي براي اينكه بتواند لباسش را در حضورِ جمع عوض كند.
حمامِ واجب حمام براي غسل‌جنابت زندانيِ  محتلم يا برايِ غسلِ استحاضه.
حمامِ واجبي حمامِ هر دوماه يك بار براي استفاده از داروي نظافت كه براي آن وقت بيشتري به زندانيان مي‌دادند.
خادم  نامي كه نگهبان‌ها به مسئول اتاق‌هايي كه خود انتصاب مي‌كردند، مي‌دادند تا با آنچه زندانيان به كارمي‌بردند متمايز و داراي ظاهر اسلامي باشد.
خامه‌پنيري ماده‌اي كه از هم‌ردنِ پنيري كه از طريقِ دفعات مكرر در آب خيس‌كردن نمك آن را گرفته باشند، با شير وشكر به دست مي‌آمد. اين حد از تجمل در ساله‌هاي 1364 به بعد ميسر شد كه كنار گذاشتنِ روزانه حدود 20 گرم از جيرة پنير سلول و استفاده از شيرِ معده‌اي‌ها ممكن بود.
خانه‌تكاني ر.ك. چلاندن.
خانه‌داري ر.ك. خدماتي..
خدماتي اصطلاحي كه زندانبانان و توّاب‌ها به‌جاي كارگري به كار مي‌بردند تا از اصلاحِ به زعمِ خودشان چپ متمايز و داراي ظاهر اسلامي باشد.
خط انديشه وتصميمِ ناشي از تفكر يا رابطة جمعي در ميانِ زندانيان كه به گمانِ مقاماتِ زندان منبعث از رابطة تشكيلاتي با خارج از زندان بود. يكي از اتهاماتِ زندانيانِ سرموضعي خط دادن به ديگران يا خط گرفتن از ديگران بود.
خطري زندانيي كه پرونده‌اش سنگين است و انتظار حكمِ اعدام برايش وجود داشت.
خلبان 1. ر.ك. خلابان. 2. زندانيي از سلولِ عهد‌ه‌دار كارگريِ روزِ بند كه وظيفة جفت‌كردن و‌مرتب‌كردنِ دمپايي‌هاي مخصوص دستشويي را بر عهده داشت.
خلابان اصطلاحي طنزآميز براي مسئولِ توالت.
خنزري كيسه يا قوطيي كه تكه‌هاي پارچة اضافه، سنجاق يا خرده‌ريزهاي سلول را در آن نگه‌ مي داشتند.
خوابِ كنسروي ر.ك. تيغي خوابيدن.
خواستگار نامي كه در بعضي بندهايِ زنان به كوكلس‌كلان‌ها داده بودند.
داديارِ ناظرِ زندان ر.ك. دادياري.
دادياري شعبه‌اي در دادستاني كه زندانيان را برايِ انجامِ امور حقوقي و اداريِ خارج از زندانِ خود كه به تأييدِ بازجو رسيده بود (مانند وكالت براي فروش اموال) به آنجا مي‌بردند.
دال‌زدن خم‌كردنِ پاها در خواب در هنگامي كه بنابود همه تيغي بخوابند. اين‌كار سبب مي‌شد زنداني فضايِ بيش‌تري از انچه به همه مي‌رسيد اشغال كند و در نتيجه عده‌اي جا برايِ خواب نداشته باشند.
دبة اضطراري دبه‌اي در سلول برايِ قضايِ حاجت كه وقتي زنداني نمي‌توانست تا وقت دستشويي خود را نگه‌دارد و نگهبان نيز اجازة رفتن به دستشويي در خارخ از نوبت نمي‌داد، از آن استفاده مي‌شد و بعد در وقت دستشويي خالي و تميز مي‌شد. داشتن يا نداشتنِ دبة اضطرازي در سلول از مسائلِ اختلاف‌برانگيز ميانِ زندانيان بود.
درْآهني سلول‌هايي در آسايشگاه با درِ آهني كه در سمتِ ديوارِ سنگيِ بسيار بلندي بودند و آفتاب نداشتند.
درْباز بندي كه در آن درِ سلول‌ها به راهرويِ اصليِ سلول بار است و زندانيان مي‌توانند آزادانه در راهرو قدم بزنند يا به سلول‌هاي ديگر رفت و آمد كنند.
درْبسته بندي كه در آن درِ سلول‌ها به راهرويِ اصليِ سلول بسته است و زندانيان تنها در اوقاتِ چهارگانة دستشويي و هنگامِ هواخوري ار سلول خارج مي‌شوند.
درجازدن پريدن بر رويِ كف پا در حالت ايستاده بعد از شكنجه‌شدن با كابل كه زنداني را بدان مجبور مي‌كردند تا ورمِ كف پايش بخوابد، از بيشتر پاره شدن مويرگ‌ها و انعقاد يا كند شدنِ جريانِ خون واز كار افتادنِ كليه‌ها جلوگيري كند تا بتوان با فاصلة كوتاه‌تري وي را مجدداً شكنجه كرد.
درْچوبي سلول‌هايي در آسايشگاه كه درشان چوبي بود، به هواخوري ديد داشتند و آفتاب مي‌گرفتند.
دستبند آمريكايي  دستبندي كه هنگامِ كابل زدن دستانِ زنداني را با آن به تخت مي‌بستند.با تقلايِ زنداني در زيرِ شكنجه نيرويي به دستبند وارد مي‌شود كه آن را سفت‌تر و فشار وارد بر دست زنداني را بيش‌تر مي‌كند.درد وزخم اين دستبند گاه تا 4-5 ماه باقي مي‌ماند.
دستبند قپاني ر.ك. قپاني.
دستشويي مجموعة تاسيسات بهداشتي هربند شامل 3-4 دوش، يك سينك ظرفشويي و 3 تا4 توالت كه تمام زندانيان يك سلول دربسته راروزانه چهار بار  مدتي بين 15 تا 30 دقيقه در آن مي كردند و در آن را مي‌بستند تا  زندانيان از توالت استفاده كنند، ظرف و رخت بشويند، حمام كنند، وضو بگيرند و مسواك بزنند.
دستگيري‌مجدد ر.ك. دوبار دستگيري.
دفترمركزي مقر دادسرايِ انقلابِ اسلاميِ مركز در زندانِ اوين كه ساختماني سه‌طبقه است. شعبِ بازجويي در طبقاتِ اول و دوم و دادگاه‌ها در طبقة سوم مستقر بود.
دوباردستگيري زندانيي كه پس از آزادي از زندان مجدداً دستگير شده بود.
دورژيمه زندانيي كه قبل و بعد از انقلاب زنداني سياسي بوده است.
دورنشستن به صورتِ دايره در سلول نشستن برايِ آنكه نگهبان به آساني آمار بگيرد.
دورة ميثم سال‌هاي 1363 تا 1365 كه ميثم (جانشين حاجي داودورييسِ سابق زندانِ عادل‌آبادِ شيراز) رييسِ زندانِ قزل‌حصار بود وفضاي زندان تا حدي بازتر شده بود.
دوكِ نخ‌تابي  شيئي مانند قوطيِ خاليِ شامپو يا شيشة آبليمو كه از خاكِ باغچه پر مي‌شد و برايِ تابيدن نخ به كار مي‌رفت.
دويست‌ونهي زندانيانِ مجاهدي كه تشكيلاتش آن‌ها در بند 209 لو رفت و به احكام سنگين محكوم واكثراً در سالِ 1367 اعدام شدند.
دهة زجر دهة جشنِ سالگردِ انقلابِ اسلامي، موسوم به دهة فجر، كه در آن فشار فوق‌العاده‌اي به زندانيان براي شركت در مراسمِ تحميلي وارد مي‌آمد.
دياليزي زندانيي كه كليه‌هايش براثر شكنجه كار افتاده بود و براي زنده‌نگه‌داشتنش وي را به دستگاه كلية مصنوعي وصل مي‌كردند.
رجعت  نشريه‌اي كه برخي از زندانيان تواب منتشر مي‌كردند.
رَ كَب زدن رودست زدنِ بازجو به زنداني برايِ اينكه ناگفته‌هايِ خود را بگويد.
روبه‌ديوار فرمانِ زندانبان هنگامِ وارد شدن به سلول براي اينكه زندانيان چهرة وي يا فرد همراه وي را نبنند.
روزِ بهداري روزي از هفته كه به سلول نوبت مي‌رسيد تا سهمية معيني از بيمارانش را در معيّت مسئولِ بهداريِ سلول نزد پزشك بند بفرستد. تشخيصِ اولويت بيماري زندانيان براي مراجعه به پزشك با مسئولِ بهداريِ سلول بود.
روزِ نامه روزي كه نوبت نامه نوشتن سلول بود (معمولاً ماهي يك بار) و نگهبان با كاغذ و خودكار به سلول مي‌آمد. هر زنداني حق داشت بر رويِ فرم‌هايِ مخصوص نامه پنج خط بنويسد.
روزنامه‌پيچي لوله كردنِ روزنامه‌هاي باطله برايِ درست كردنِ كارهاي دستي مانند قفسه و ساير مايحتاجِ زندانيان.
روبنده اصطلاحي طنز‌آميز براي چشم‌بند كاهيِ كوكلس‌كلان‌ها.
رويداد‌هاي هفته ر.ك. گزارشِ‌هفتگي.
زنان مربوط به زندانيانِ زنِ مبتلا به بيماري‌هاي زنان مانند بند زنان، طشت زنان و ميلة زنان.
زيرِ بازجويي زندانيي كه ايامِ بازجويي خود را مي‌گذراند و هنوز به دادگاه نرفته است.
زيرِ حكم بودن منتظرِ طي شدنِ تشريفاتِ اداري و تاييد شدنِ حكمِ اعدامِ خود بودن.
زيرِ حكمي 1. زندانيي كه پس از رفتن به دادگاه منتظر ابلاغِ حكم خود است. 2. زندانيي كه منتظرِ  طي شدنِ تشريفاتِ اداري حكم اعدام است.
زيرِ چشم‌بند زندانيي كه در كميته‌مشترك به دليلِ كمبودِ جا هميشه با چشم‌بند بر رويِ يك پتو در كنارِ راهرو زندگي مي‌كرد. گاهي زندانيان تا يك سال زيرِ  چشم‌بند بودند.
زيرزمين زيرزميني كه زير شعبه‌هاي 5 و 6 اوين قرار داست و محل شكنجه وگاه محلِ نگهداري زندانيانِ تنبيهي بود.
زيرِ هشت محلِ استقرارِ نگهبانان و دفاتر بند كه زنداني را براي بازجويي درموردِ مسائلِ سلول و تنبيه داخلي  به آن‌جا مي‌بردند. اين اصطلاح از زمانِ شاه در زندانِ قصر رايج شده بود كه  محلِ استقرارِ نگهبانان در آن در تقاطعِ هشت راهروي زندان بود.
سارديني خوابيدن ر.ك. تيغي خوابيدن..
ساعت خاموشي ساعتي از شب كه بنا‌به مقرراتِ زندان پس از آن نمي‌بايست صدايي از سلول به گوش برسد و زندانيان در آن ساعت مي‌خوابيدند.
ساعت سكوت سعاتي از روز در صبح و عصر كه خودِ زندانيان براي مطالعه اعلامِ سكوت مي‌كردند.
ساك‌چيني چيدنِ ساك‌هاي زندانيان در قفسه‌ها، طاقچه يا گوشه‌اي از سلول به نحوي كه كم‌ترين جا را اشغال كند و به آساني در دسترس باشد.
سالِ شصتي زندانيِ قديميي كه از سالِ 1360 در زندان به سر مي‌برده است.
سالن هريك از بندهاي ششگانة آموزشگاه كه 14 تا 16 سلولِ 4×6 يا 4×5 داشت.
سرِشبي زندانيانِ مريض، بچه‌دار، حامله يا مسن كه نمي‌توانستند در وقتِ حمام كه معمولاً نيمه‌شب بود به حمام بروند و اجازه داشتند سرِشب كه آب تازه گرم شده بود حمام كنند.
سركارگري مسئولِ هماهنگي و تقسيمِ كار در بينِ افراد كارگري هنگامي كه تعداد افراد كارگري زياد بود.
سرِموضع بودن از عقايد سياسي و ايدئولوژيك خود دست‌نكشيدن و توّاب نبودن.
سرموضعي 1. زندانيي كه علناً از مواضعِ سياسي و ايدئولوژيك گذشتة خود دفاع مي‌كند.2. زندانيي كه توّاب نشده باشد.
سرموضعيِ تير زندانيي كه از ديد زندانبان برخورد تهاجمي داشت و آغازگر يا سازمان‌دهندة حركت اعتراضي يا مقاومت بود.
سرودخواني خواندنِ اجباريِ سرودِ “خميني اي امام” در ابتداي هواخوري كه تا سالِ1362 ادامه داشت.
سطلِ اضطراري ر.ك. دبة اضطراري.
سگ‌داني نوعي سلولِ انقراديِ تنبيهي در زندانِ گوهردشت به ابعاد 8/0 ×2 (متر) و ارتفاعِ 2/1 متر كه زنداني هميشه مي‌بايست در آن بنشيند. 
سلول 1.كوچك‌ترين واحد تقسيماتِ زندان كه اتاقِ محلِ سكونت زنداني است. 2. ر.ك. سلول انفرادي.
سنگ‌سابي سابيدنِ تكه‌سنگ‌هاي كوچك بر كف آسفالت يا سيمانِ هواخوري براي صيقلي كردن آن‌ها و ساختنِ اشياء تزييني.
سوخت جت مخلوط كوبيده شدة خرما و كره يا انجير و كره.
سهمية معده‌اي مقداري پنير ، كره يا تخم‌مرغ كه همراه غذاهاي آبكي براي زندانيانِ مبلا به بيماري معده داده مي‌شد.
سيف‌آباد روستايي در حوالي زندان عادل آباد شيراز كه محل اعدام بود وزندانيان آن را معادل اعدام يا محلًِ اعدام به طور اعم به كار مي‌بردند.
سيگارِبخوري سيگاري كه برخي از زندانيان زير پتو مي‌كشيدند تا از دود آن حداكثر استفاده را ببرند.
سيماي شهيدكچويي نامِ رسمي شبكة تلويزيوني زندان اوين.  
سيم‌كشي شكنجة زنداني با زدنِ كابل بر كف پا.
شاخك ر.ك. فلش.
شاد و شاداب اصطلاحي طنزآميز براي سطلِ اضطراري كه كنايه از آرام گرفتنِ زنداني پس از استفاده از آن بود.
شبه‌اعدام ر.ك. اعدام مصنوعي.
شخصي آنچه برايِ استفادة شخصي زنداني است و جمع حقّ استفاده از آن را ندارد.
شخصي‌خوري داشتنِ خوراكيِ شخصي و استفاده از آن كه مذموم بود.
شعبه هر يك از تقسيماتِ دادستاني برايِ رسيدگي به پروندة زنداني كه نوعي تقسيمِ كار تخصصي بر حسبِ اتهامِ زندانيان داشتند.
شعبه‌كاركردن همكاري كردنِ تواب‌ در بازجويي زندانيانِ ديگر در شعبه.
شعبه‌پنجي زندانيي كه اتهام وي مربوط به حزبِ توده يا سازمانِ اكثريت بود.
شعبه‌شيشي زندانيي كه اتهام وي مربوط به گروه‌هاي چپِ دارايِ مشي براندازي  بود.
شعبه‌هفتي زندانيي كه اتهام وي فعاليت مسلحانه براي سازمانِ مجاهدين بود.
شطرنج‌نوني شطرنجِ ساخته شده از خميرِ نان كه داشتنِ آن غيرقانوني بود و قطعِ جيرة نان از جمله تنبيهاتِ آن بود.
شفاهي حسنِ تعبيري براي ادرار.
شناسايي لو دادنِ زندانيي كه تمام يا بخشي ار فعاليت سياسي يا حتّي هويت اصلي خود را كتمان كرده است.
شهردارِ بند اصطلاحي براي مسئول بندكه خاص زندانِ عادي بود و تواب‌ها، سلطنت‌طلب‌ها و ساواكي‌ها ان را به كار مي‌بردند..
شيخ دكتر شيخ‌الاسلام وزير بهداريِ رژيم شاه كه در زندان به خدمت جمهوري اسلامي درآمدو كينة عجيبي به زندانيانِ سرِموضع داشت. معروف است كه براي از مرگ بازگرداندنِ كساني كه سيانور خورده بودند دارويي ابداع كرده بود.
صَغَري زنداني نوجوان.
صنفي 1. ر.ك.كارگري 2. ر.ك. مسئولِ صنفي.
طرحِ مالك و مستأجر طرحي براي ردگيريِ فعالانِ سياسي درسالِ1360 . بنا به اين طرح بنگاه‌هاي معاملاتِ املاك و مالكان موظف شدند يك نسخه ار قراردادِ اجاره يا فروش را در اختيار كميته بگذارند و براي اسباب‌كشي مي‌بايست از كميته مجوز گرفت.
عبرت نشريه‌اي كه برخي از زندانيانِ توّابِ چپ در كميته‌مشترك تهيه مي‌كردند و در هواخوري نصب مي‌شد..
عمومي ر.ك. درباز.
فرجي كشيدن ر.ك. ملي‌كشي
فروشگاه پاسداري كه ماهانه با فهرستي از كالاهاي خوراكي و پوشيدني به سلول‌هاي دربسته مراجعه مي‌كرد و زندانيان، با پولي كه خانواده‌ها برايشان مي‌فرستادند،  از اجناسِ آن فهرست سفارش مي‌دادند.
فلش‌گذاشتن بيرون گذاشتنِ مقوايي به شكلِ فلش از زير درِ سلول انفرادي براي خبر كردنِ نگهبان (چون زدن به در يا صدا كردن ممنوع بود).
فوتبال محاصرة زنداني توسطّ چند بازجو يا نگهبان و پرتابِ وي با مشت و لگد به سوي يكديگر.
قاتي‌خوري مخلوط كردنِ  پلو وخورشت از ابتدا،  مخلوط كردن وكوبيدنِ خرما وكره يا انجير وكره.
قارچي آنچه متعلق و مربوط به زندانيانِ مبتلا به قارچ پوستي است، مانند بند قارچي، طشت قارچي وميلة قارچي.
قپاني دستبندي كه به كمك آن دست‌هاي زنداني(كه يكي از كَمر و  ديگري از پشت گردن به هم رسانده شده بود) از پشت به هم  مي‌بستند. فشارِ قپاني معمولاً باعث شكسته‌شدنِ استخوان‌هاي كتف مي‌شود. برايِ اثربخشيِ بيشتر معمولاً  زنداني را با قپاني از جايي آويزان مي‌كنند.
قرآنِ منافقين قرانِ ترجمة معزّي كه به سببِ ترجمة دقيق و  تحت‌اللفظيش مناسبِ يادگيريِ زبانِ عربي بود و به همين دليل در اوين از سلول‌ها جمع‌آوري مي‌شد.
قرنطينه 1. سلولي در بندهايِ درباز كه زنداني در بدوِ ورود ساكنِ آنجا مي‌شد و پس از مدتي بسته به نوعِ رفتار و اتهام به سلولِ خاصي تخصيص مي‌يافت. 2. بند خاصي براي زندانيانِ سرموضعي و زندانيان تازه وارد به قزل‌حصار.
قزل ر.ك. قزل‌حصار.
قزل‌حصار رنداني واقع در 20 كيلوتريِ كرج كه شاملِ سه بخشِ مجزا به نامِ واحد بود.
قيامت 1.نوعي سلول انفراديِ سربازكه به كمك تخته‌هاي نئونِ كفيِ تخت‌هاي چندطبقة ساخته مي‌شد. زنداني مي‌بايست در فاصلة طبقه‌ها (كه به‌مرور آن را كم مي‌كردند) از ساعت 7 صبح تا 10 شب چهارزانو باچشم‌بند بنشيند و روزانه سه بار او را به دستشويي و هفته‌اي يك بار او را به حمام مي‌بردند وملاقات نيز نداشت. در تمامِ اين مدت از بلندگو‌ها نوحه‌، مصاحبة توّاب‌ها و سخنراني مذهبي پخش مي‌شد 2. چادر كوچكي در زندانِ قزل‌حصار كه رندانيانِ مرد را در روزهاي گرم تابستان در آن سرپا نگه مي‌داشتند. حاج داود به اين دليل آن را قيامت ناميده بود كه معتقد بود هيچ‌كس در آنجا به دادِ زنداني نمي‌رسد.
كارِ خشك كارهايي در سلول يا بند كه با آب  سروكار نداشت و (در مقاطعي ) خاص زندانيانِ گروه‌هاي چپ بود كه كافر و نجس به حساب مي‌امدند.
كارِ خيس مقابلِ كار خشك به معني كاري كه انجام دادنِ آن مستلزم تماس با آب بود و (در مقاطعي )زندانيان چپ از انجام آن منع بودند.
كارِ  فرهنگي فعاليت‌هاي تواب‌ها در بند در قالبِ نقاشي، شعر، داستان و اجراي مراسمِ مذهبي.
كاركردن رويِ كسي از ديد زندانبانان صحبت با زنداني ديگر به منظور تقويت روحيه و دادن اطلاعاتِ سياسي و ايدئولوژيك.
كارت گذاشتن بيرون گذاشتنِ كارت از زير درِ سلول انفرادي براي خبر كردنِ نگهبان (چون زدن به در يا صدا كردن ممنوع بود).
كارگاه زيرزمينِ حسينية اوين كه گروهي از زندانيانِ توّاب و/يا دارايِ نيازِ مبرمِ مالي درازاي مبلغِ ناچيري در آنجا خياطي ، بافندگي يا نجاري مي‌كردند و محصولات آن در زندان به‌فروش مي‌رسيد.
كارگاهي زندانيي كه در كارگاه كار مي‌كرد.
كارگري 1. مجموعة افرادي كه به نوبت كارهاي روزمرة سلول  يا بند(مانند نظافت، ظرف‌شويي، تحويل‌گرفتن و توزيعِ غذا) را بر عهده مي‌گرفتند. 2. مجموعة كارهايي كه اين افراد بر عهده داشتند. 
كاغذ سيگاري آلومينيومِ بسته‌هاي سيگار كه با سوزنِ خياطي روي آن مطلب مي‌نوشتند.
كاناپه پتوهاي  (معمولاً رنگي ) كه روزانه دور سلول چيده مي‌شد و زندانيان روي آن‌ها مي‌نشستند.
كتابخانه پاسداري كه ماهانه همراه با فهرستي از كتاب‌هاي كه مقامات زندان مجاز تشخيص داده بودند، به سلول‌هاي دربسته مراجعه مي‌كرد تا زندانيان از آن ميان كتاب براي امانت‌گرفتن انتخاب كنند.
كتابي ر.ك. تيغي.
كتبي حسن تعبيري براي قضاي حاجت در مقابل شفاهي به معناي ادرار.
كُد  نشانِ رمزي كه هوادارانِ حزب توده و اكثريت قبل از 1362 به بازجويانِ خود مي‌دادند تا هويتِ سازمانيشان اثبات شود و آزاد شوند.
كشيدن 1.در زندان بودن وگذراندنِ ايام زندان. 2. تحمل‌كردن زندان و ناملايماتِ آن.
كف‌خواب زندانيي كه به سببِ نبودن جا بر روي تخت‌ها مجبور بود كف سلول بخوابد.
كف‌شنبه روزهاي سه‌شنبه و پنج‌شنبه كه به ترتيب دعايِ توسل و كميل (همراه نوحه‌خواني) با صداي فوق‌العاده بلند در سراسر زندان پخش مي‌شد وزندانيان به‌شدت عصبي مي‌شدند.
كفشك نوعي جورابِ كوتاه شبيه گالش و دوخته شده از پارچه.
كف كردن دچار عصبيت و افسردگي شدن.
كليه‌اي زندانيي كه (معمولا بر اثرِ شكنجه با كابل) دچار بيماريِ كليه بود.
كميته‌مشترك زنداني در نزديكيِ ميدانِ توپخانه (محلِ فرماندهيِ نيروي‌انتظامي) كه پيش از انقلاب مقرّ كميتة مشتركِ ضدّخرابكاريِ ساواك و شهرباني بود. سپاه پاسداران بخشي از زندانيانِ چپِ خود را در دورانِ بازجويي در اين‌محل نگه‌مي‌داشت. 
كموني اصطلاحي كه بيش‌تر مقاماتِ زندان براي توصيف نحوة استفادة مشترك و گروهيِ رندانيانِ سرِموضع از پول، موادخوراكي و لباس‌هاي نو به‌كارمي‌بردند وگاهي در كيفرخواست زنداني نيز گنجانده مي‌شد.
كنده‌كشي بستن دست زنداني با دستبند در حالتي كه زنداني چمباتمه نشسته و حلقه كردنِ دست‌هاي بسته دور زانوها كه روي سينه جمع شده سپس گذراندن چوب يا ميلة آهني ميانِ دست و پا و آويختن آن جوب يا ميله از سقف به كمك طناب.
كنسروي خوابيدن ر.ك. تيغي خوابيدن.
كوكلوس‌كلان زندانيانِ توّابي كه كيسه‌اي به سرمي‌كشيدند كه تنها در مقابل محلِ چشمان سوراخ داشت و براي شناساييِ زندانيانِ مشكوك يا آنها كه مسائلِ خود را بازگو نكرده بودند به سلول‌ها آورده مي‌شدند.
كيك مخلوطِ خامِ نان سوخاري يا بيسكويت له‌شده با خرما، انجير خشك، كمپوت، و كه در جشن‌هاي زندانيان مصرف مي‌شد. 
گالي زندانيي كه به بيماريِ پوستيِ گال مبتلا بود.
گاليور اصلاحي طنزآميز براي زنداني مبتلا به گال.
گاوداني سالني در واحد 1 قزل‌حصار كه محلِ استقرار قيامت بود.
گزارش‌دادن خبرچينيِ شفاهي يا كتبيِ زندانيانِ توّاب در موردِ  سايرِ رندانيان.
گرز وزنه‌اي متصل به زنجير و دستهاي چوبي كه با آن بر سر وبدن زنداني مي‌كوبيدند.
گروه 90 نفره ر.ك. بچه‌هاي 90.
گزارشِ هفتگي آشي كه هفته‌اي يك بار به زندانيان داده مي‌شد وته‌مانده‌هاي غذايِ هفتة پيش را در آن مي‌ريختند.
گشتِ شناسايي گشت‌زدنِ توّاب‌ها به همراهِ پاسداران در خيابان‌ها،گلوگاهِ‌شهرها ومقابلِ سينماها برايِ شناسايي و دستگيريِ فعالانِ سياسي.
گوشتِ اضافي برجستگيِ گوشتيِ سفت شدة كف پاي زنداني براثرِ شكنجة بسيار.
لباسِ زيرِ بالا حسنِ‌تعبيري محجوبانه در ميانِ زندانيانِ زن براي كرست.
لباسِ زيرِ پايين حسنِ‌تعبيري محجوبانه در ميانِ زندانيانِ زن براي شورت.
لعنت‌آباد نامي كه زندانبانان به گورستاني در جنوبِ شرقي تهران (در كنارِ گورستانِ بهاييان) و محلً دفنِ پيكر اعدام‌شدگان داده بودند.
ليوانِ نخ‌دار ليوانِ زندانيانِ بيمار (معمولاً سرماخورده) كه براي تمايز به دستة آن نخ مي‌بستند.
مجرّد ر.ك. دربسته.
مخصوص اصطلاحي به معناي نجس  كه در مقاطعي ودر بعضي بندهاروي ظرف، دمپايي، توالت و زندانيانِ چپ نوشته مي‌شد.
مداد تكة سربِ بسته شده با نخ بر سر تكه‌اي چوب كه  به صورتِ پنهاني از آن براي نوشتن استفاده مي‌شد.
مرباي انجير مربايي كه با كوبيدنِ انجير خشك خيسانده شده در آب درست مي‌شد.
مرزبندي‌داشتن مبنا قراردادنِ باورهاي سياسي يا ايدئولوژيك خود براي تنظيمِ روابط روزمره با ديگران كه گاه منجر به برخوردهايي كاملاً غيرانساني مي‌شد.
مٌرس‌زدن تماسِ مخفيانة زندانيانِ سلول‌هاي نزديك هم از طريق ضربه به ديواريا علامت دادن با انگشتانِ دست.
مسائل اطلاعاتِ زنداني ار گروهِ سياسيش و نيز از فعاليت سياسيِ خود و ديگران.
مسئله‌دار 1. زندانيي كه در حقانيت انديشه‌هاي سياسي و ايدئولوژيك خود دچار ترديد شده باشد. 2. ر.ك. توّاب. 3. از نظر بازجو زندانيي كه به اندازة كافي همكاري نمي‌كرد.
مسئولِ آب نمك آن‌كه موظف بود در ظرف‌هاي جداگانه (معمولا قوطي مايع ظرفشويي) براي غرغرة گلو و  بيني آب‌ نمك درست كند و در مدتِ استفاده از دستشويي در اختيار ديگران قرار دهد.
مسئولِ اتاق زندانيي كه مجاز بود از طرف افرادِ سلول با پاسداران و مقاماتِ بند تماس بگيرد و خواسته‌هاي زندانيان را مطرح كند.نظارت بر امور جاري سلول و پادرمياني در اختلافات نيز در زمرة وظايف وي بود. اين مسئول معمولاً از جانبِ اكثريتِ زندانيان با راي‌گيري انتخاب مي‌شد ولي در مقاطعي از ميانِ زندانيانِ معتمد پاسداران انتصاب مي‌شد كه گزارش رويدادهاي سلول را نيز به آنان مي‌داد.
مسئولِ‌بند زندانيي  كه  مسئولِ سامان‌‌دهي و هماهنگي امور داخلي بندهاي درباز و ارتباط با مقاماتِ زندان بود.جز در دورة 1365 تا 1367 مسئولِ بند معمولاً توابي بود كه از جانب مقاماتِ زندان تعيين مي‌شد.
مسئولِ‌ بهداري زندانيي كه وظيفة نگهداري نوبت و تشخيص اولويت بيماران براي  مراجعه به پزشك بند را به عهده داشت.اين شخص (در صورت امكان) معمولاً دانشجوي پزشكي يا شخص آشنا به امور پزشكي بود.
مسئولِ‌‌پزشكي ر.ك. مسئولِ بهداري.
مسئولِ‌‌پتو زندانيي كه وظيفة روزانة جمع‌آوري، مرتب‌كردن و جاي‌دهي پتوها در گوشه‌اي از اتاق  را به عهده داشت.
مسئولِ‌‌ توالت زندانيي كه در هنگامِ استفاده از دستشويي پشت در هر توالت مي‌ايستاد و وقت استفاده از توالت را تنظيم مي‌كرد.
مسئولِ‌‌ تيترخواني  زندانيي كه وظيفة تيترخواني روزنامه را برعهده داشت.
مسئولِ‌‌ حمام زندانيي كه وظيفة نوبت‌دادن به زندانيان براي استفاده از حمامِ واجب، حمام كردن و شستنِ رخت  را برعهده داشت.
مسئولِ‌‌ خميردندان زندانيي كه در سلولِ دربسته وظيفة بردن، حمل و بازگردانِ خميردندان را برعهده داشت
مسئولِ‌‌ خواب زندانيي كه وظيفة تعيينِ جاي خواب زندانيانِ سلول و فضايي كه به هرچند نفر مي‌رسيد (وگاهي كه جا كافي نبود، تعيين نوبت براي خواب) را برعهده داشت.
مسئولِ‌‌ دبه زندانيي كه وظيفة خالي‌كردن وشستن دبة اضطراري را بر عهده داشت.
مسئولِ‌‌ دمپايي زندانيي كه در سلولِ دربسته وظيفة گرفتنِ آب دمپايي‌ها (با كوبيدن آن بر زمين) و چيدنِ آن‌ها در گوشه‌اي از اتاق  پس از بازگشت از دستشويي را بر عهده داشت. اين كار معمولاً دونفره انجام مي‌شد.
مسئولِ‌‌ رخت زندانيي كه در سلولِ دربسته مسئوليت پهن كردن لباس‌هاي شسته‌شده وجادهيِ آن‌ها را برروي بندهاي رخت سلول را برعهده داشت.
مسئولِ‌ روزنامه زندانيي كه وظيفة نوبت‌دهي و تقسيمِ روزنامه بين افراد سلول، جمع‌آوري روزنامه‌هاي كهنه و احياناً آرشيو كردنِ آن‌ها را برعهده داشت.
مسئولِ‌‌صنفي زندانيي كه وظيفة روزانة تقسيمِ غذا و خوراكي، نظارت بر توزيع آن و خريد مواد غذايي را در سلول  برعهده داشت.
مسئولِ‌‌غذا 1. ر.ك. مسئولِ صنفي. 2. زندانيي كه وظيفة تقسيمِ غذا بينِ سلول‌هاي بند را بر عهده داشت.
مسئولِ‌‌ فروشگاه زندانيي كه پيش از آمدن فروشگاه فهرست مايحتاج سلول را با نظر زندانيان تهيه مي‌كرد وپول دادن و تحويل گرفتن اجناس بر عهدة وي بود.
مسئولِ‌‌ مسواك زندانيي كه در سلولِ دربسته وظيفة بردن، حمل و بازگردانِ مسواك‌هاي زندانيان را (كه با شماره درظرف خاصي قرار گرفته بود) برعهده داشت چون در صورتِ جاماندنِ مسواك امكانِ بازگشت به سلول وجود نداشت.
مسئولِ‌‌ ملاقات زندانيي كه وظيفة تهية بسته‌هاي خوراكي براي فرزندانِ زندانيانِ متأهل را در روز ملاقات بر عهده داشت.
مسئولِ‌‌ نخ‌وسوزن زندانيي كه وظيفة نگهدازي و مواظبت از نخ‌وسوزنِ سلول را برعهده‌داشت.
مسئولِ‌‌ نظافت زندانيي كه وظيفة نظافت سلول يا فضاي عمومي بند را بر عهده داشت.
مسئولِ‌‌ ورزش زندانيي كه وظيفة تقسيمِ وقت و برنامه ريزي بازي‌ها ومسابقات ورزشي در هواخوري را بر عهده داشت.
مشكوك زندانيي كه هيچ اتهامي به او نزده باشند و صرفاً به سبب قيافة ظاهري يا حضور در محلي مشخص دستگير شده باشد. زندانيان مشكوك گاه تا 2 سال در زندان مي‌ماندند تا شناسايي شوند يا مدركي عليه آنان پيدا شود. 
مصاحبه حاضرشدنِ زنداني در برابر جمع، تشريحِ فعاليت‌هاي سياسي، توضيحِ علل گرايش به گروه‌سياسي،  ابراز ندامت از كارهاي گذشته و محكوم‌كردن گروه‌هاي سياسي كه در قالب مصاحبه با يكي از بازجويان ارائه مي‌شد.در اوين مصاحبه معمولا در حسينيه انجام مي‌شد و فيلم آن از طريق تلويزيون مداربسته در تمام زندان پخش مي‌شد. تا اواخر 1363 مصاحبه شرط لازم براي آزادي زندانيان بود. گاهي مصاحبه پذيرفته نمي‌شد و زنداني مجبور به تكرار آن بود.
معجون ر.ك. سوختِ جت.
معده‌اي زندانيي كه به بيماري معده مبتلا بود ونمي‌توانست غذاهايِ ابكي بخورد..
ملات 1. سندي مانند نشريه، اعلاميه، مدرك درون‌گروهي كه حمل آن بار امنيتي براي فرد دستگير شده داشت. 2. خبر يا مقالة به لحاظِ سياسي مهمِ روزنامه.
ملاقات ديدار ماهانه يا دوهفته يك‌بارِ زنداني با بستگانش به مدتِ ده دقيقه از پشت شيشه و صحبت كردن با تلفن.
ملاقاتِ پانتوميمي ملاقات از پشتِ شيشه درحالي كه تلفن وجود نداشت يا خراب بود.
ملاقاتِ حضوري ديدار رودرروي زنداني با بستگانش  در حضور پاسداران در حالتي كه از پشت شيشه و با تلفن نباشد.
ملاقاتِ داخلي ديدار  زنداني با بستگانِ درجه اولي كه خود زنداني باشند.
ملاقاتي  بستگانِ درجه اول كه به ديدار زنداني به زندان مي‌آيند.
ملّي آنچه از غذا،ميوه و ساير خوردني‌ها پس از تقسيم و مصرف اضافه بماند و به داوطلبان داده شود.
ملّي اعلام‌كردن قرار دادنِ وسيلةاي شخصي مانند پوشاك يا خوراك براي استفادة جمع.
ملّي‌كاري 1. انجامِ كارِ داوطلبانه  از قبيل خياطي يا نظافت‌هاي خارج از برنامه براي سلول يا به جاي فردِ موظفي كه بيمار است.. 2. ضرب و شتمِ بدون استفاده از كابل كه از نظر زندانيان عادي بود و شكنجه محسوب نمي‌شد.
ملّي‌‌كش زندانيي كه پس از سپري شدن ايامِ محكوميت همچنان در زندان مانده است.
ملّي‌‌كشي در زندان ماندن و آزاد نشدن پس از گذراندنِ ايامي كه در حكم صادره از دادگاه براي زنداني مقرر شده‌است.
ممنوع‌الملاقات زندانيي كه به سببِ سپري نشدنِ ايام بازجوييِ اوليه، براي تحتِ فشارِ روحي قرارگرفتن يا به عنوانِ تنبيه اجازة ديدار با بستگانش را نداشته باشد.
منافق 1. زندانيي كه اتهامش مربوط به سازمانِ مجاهدين باشد. 2. زندانيِ سرموضع(كه ادعاي ندامت مي‌كند). 3. نشريه‌اي كه تواب‌هاي مجاهد پس از لو رفتنِ تشكيلاتِ بند در اوين منتشر مي‌كردند.
منفعل زندانيي كه با تواب‌ها رابطه روزمرة عادي داشت ولي با زندانبانان همكاري نمي‌كرد.
موگيري ر.ك. پرزگيري.
مهمانيِ دلمه مهمانيي خانوادگي كه درآن جمعي ار كادرهاي بالاي  چپ در تابستانِ 1362به صرفِ دلمه دور هم جمع شده بودند و تصادفاً دستگير شدند.
مهندسيِ جاي خواب مهارتِ تخصيصِ مكانِ خوابيدنِ تعدادِ زيادي زنداني درفضاي كوچك سلول. در سال‌هاي 1360 و 1361 گاه مي‌بايست تا 104 نفر را در سلولِ 6×6 (متر) جاي داد. 
ميله‌شويي نظافت و شستنِ ميله‌هاي پنجره‌هاي سلول.
نخِ پنير نخِ قرقرة تابيده شده كه به‌كمك آن قالب پنير نيم‌كيلويي تا 50 قسمتِ مساوي تقسيم مي‌شد.
نخ‌تابي تابيدن نخِ  بلوزها  و جوراب‌هاي مستعمل براي كاردستي و بافتني.
نظافتِ كلّي نظافت عمومي ماهيانة بند درباز كه با خالي كردنِ تمامِ سلول‌ها در هواخوري انجام‌مي‌شد.
نقضِ مقرراتي‌ها زندانيانِ زني كه در سالِ 1362 از اوين به قزل‌حصار منتقل شدند و مقرراتِ انجا (مانند مصاحبه كردن و در مراسم حسينيه شركت‌كردن را رعايت نمي‌كردند. اين عده، كه ابتدا حدودِ20 نفر بودند و بعدها به 100 نفر رسيدند، تنبيه‌هاي سختي(از جمله قيامت) را تحمل كردند.
نكشيدن ر.ك. بريدن.
نماز‌خوان زندانيي كه اتهامش مرتبط با گروه‌هاي مذهبي نبود اما تحتِ فشارِ زندان مجبور به خواندن نماز شده بود. 
واحد 1.  هريك‌از بخش‌هاي سه‌گانة زندانِ قزل‌حصار كه شاملِ چهار بند درباز و چهار بند دربسته بود. 2. ر.ك. قيامت (معنايِ اول)
واحدهاي مسكوني آپارتمان‌هاي واقع در قسمت ورودي اوين كه محل نگهداري زندانيان مجاهد و بازجويي از آنان بود و چون بازجويان ساكن همان محل بودند بازجويي در آن شبانه‌روزي بود. معروف است كه كسي از اين واحدها زنده بيرون نيامد و اگر آمد حتماً مبتلا به بيماري روحي بود.
وصلِ‌به دادستاني فرد يا مجموعة افرادي  كه به دامِ شبكه‌هاي تشكيلاتيِ  نفوذي دادستاني (كه به‌كمك توّابان ساخته مي‌شد) مي افتادند. اين افراد مدتي دستورهاي تشكيلاتيِ طراحي شده توسط دادستاني را اجرا مي‌كردند و پس از گسترده‌ شدنِ تور به اندازة كافي در حالي دستگير مي‌شدند كه پرونده‌شان كامل بود و نيازي به بازجويي نداشتند. بسياري از اين افراد به اتهامِ شركت در عملياتِ نظامي ناموفق اعدام شدند.
وقتِ دستشويي  هريك از چهار زمانِ نسبتاً ثابتي در شبانه‌روز(سحر، صبح، بعدازظهر و شب)كه به سلول به مدت 15 تا 30 دقيقه اجازة استفاده از دستشويي داده مي‌شد. دستشوييِ سحر فقط براي وضو  و زمانش  نصف ديگر اوقات بود. گاهي نگهبان براي تنبيه يكي از اين اوقات را حذف مي‌كرد.
هتل‌اسدالله نامِ طعنه‌آميزِ زندانيان براي محوطة زير پله‌هاي سالنِ 1 آموزشگاه كه زندانيانِ شكنجه‌شده را در آنجا نگه مي‌داشتند.
هسته‌سابي سابيدنِ هسته‌هاي خيس شدة خرما بر سيمانِ كف هواخوري برايِ صيفلي كردن و ساختن تسبيح و كاردستي با آن.
هم‌پرونده  هريك از دو يا چند زندانيي كه با هم دستگير شده، در واحد تشكيلاتيِ يكساني    فعاليت كرده،  يا در عملياتِ يكساني شركت كرده باشند چنانكه اقتضا كند پروندة آنها با هم تكميل و يكجا به دادگاه ارسال شود.
همكاري‌كردن توّاب‌شدن، اطلاعاتِ خود را در اختيار بازجو قرار دادن و گزارش دادن.
هواخوري 1. حياط يا سلولِ روبازي كه زندانيانِ سلول را روزانه به مدت 10 تا 30 دقيقه به آنجا ميآوردند تا از هواي آزاد استفاده و ورزش كنند. 2. زمانِ اختصاص يافته براي استفاده از هواي آزاد.
هواخوريِ (در) باز حياطي براي هواخوريِ بعضي سلول‌هاي درباز كه زندانيان در تمام مدت روز حق استفاده از آن را داشتند.
يك‌كتي‌خوابيدن ر.ك. تيغي خوابيدن.

 

azam_kiakojoori@yahoo.com

 

 
   
ENGLISH| اسناد زندان| آمار احکام مرگ در ایران | گالری عکس و طرح | تماس با سایت| تماس با کانون