سخنرانی شاعر و نویسنده تبعیدی عباس سماکار در مراسم بیست و یکمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در استکهلم
سازمان یابی نوین، جمع بندی از خیزش کنونی مردم ایران
خیزشی که اکنون در جامعه ما جریان دارد، گامهای بلندی در راه رهائی از یک ستم دیرپا به شمار میآید؛ ستمی که، بیش از سی سال است مردم سرزمین ما را در چنگ خود گرفته و به معنی سلطه یکی از پلیدترین رژیمهای سرمایهداری جهان است.
اما دلاوری شگفتانگیز مردم ایران در برابر این رژیم تبهکار، نشانه از ارادهای دارد که تصمیم گرفته است بساط این ستمگری را به هم بریزد.
آنچه در جامعه ما پدید آمده روی داد شگفتانگیزی ست که از زوایای گوناگون میتوان آن را مورد نقد و بررسی قرارداد؛
نوع حرکت مردم و برخورد حاکمیت جمهوری اسلامی با آن، ویژگیهای مبارزات مردم ایران در این دوره کوتاه و ضرب آهنگ، توان و شیوههای این پیکار و همچنین شدت سرکوب و شیوههای هجوم به این مبارزات هرکدام در نوع خود کم نظیر است و بررسی آن آموزه تجربیات گرانبهای تاریخی برای جامعه ما و حتی در سطح جهانی در بر دارد.
کمتر جامعهای ست که مانند ایران در سده گذشته این چنین به دفعات دستخوش تحولات و دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی شده باشد و هنوز هم جوش و خروش انقلاب در آن با این شدت به چشم بخورد.
از تحولات انقلابی مشروطیت، تا تحولات سیاسی دهه بیست و سی شمسی، دگرگونیهای دهه چهل که رفرم ارضی را در ایران به دنبال داشت، تا تحولات ویژه مبارزات دهه پنجاه شمسی که منجر به انقلاب پنجاه و هفت شد و پس از آن تا اکنون، یعنی در این سی سالی که جامعه ما مدام دستخوش دگرگونیها و مبارزات پی درپی و شورشها و خیزشهای بزرگ بوده که هرکدام در نوع خود میتوانست در جوامع پیرامونی حاکمیتهای موجود را سرنگون سازد و به تحولات و انقلابها منجر شود، همگی در این جامعهی دارای حکومت سرمایهداری ِ به غایت عقبمانده و استبدادی پیشآمده وهنوز هم مردم جامعه ما دچار سرکوب و شکنجه و کشتار و بیحقوقی کاملند و همچنان دست از مبارزه نمیکشند و به راستی پیدا ست که عزم کردهاند که این جرثومه تباهی و بدبختی جامعه را از ریشه بکنند و از این سرزمین کشور تازهای بسازند.
مبارزه جاری مردم ایران که بیش از دو ماه است جریان دارد، درسهای نوین تاریخی به شمار میآید. درسهائی که نمونه آنها را کمتر میتوانیم در انقلابات و تحولات جوامع دیگر به چشم ببینیم.
در واقع پس از انقلاب اکتبر که در جهان نمونه عظیمی بود و دهههای پیدر پی، جهان ِ مبارزات کارگری و مردمی را تحت تاثیر داشت، از تحولات انقلابی بهمن پنجاه و هفت تا کنون، بُعد حرکت و شرکت ملیونی مردم در یک مبارزه مداوم و پیوسته، به ویژه در این سیسال در سطح جهان بینظیر است. هیچ جامعه دیگری را سراغ نداریم که چنین زمان طولانیای؛ یعنی بیش از سی سال با حاکمیت قدرت سیاسی موجود در مبارزه و درگیری مداوم باشد و علیرغم سرکوبهای به شدت وحشیانه و جنایتکارانه همچنان روی پای خود بایستد.
چکیده ویژهگیهای مبارزات این دوره مردم ایران را میشود به این شکل بیان کرد؛
* رویکرد اعتراضی میلیونها تن از مردم جامعه به مقابله با رژیم، در سطح تمام شهرهای کشور و ایستادگی و مقاومت در برابر یک هجوم سازمانیافته و سرکوبگرانه که در نوع خود بینظیر است و از پیش توسط رژیم برنامهریزی شده و در دستور کار قرار گرفته است.
* شرکت جوانان پرشور در یک خیزش عمومی دلاورانه، بدون داشتن تجربه سیاسی سازمانی و عضویت گروهی.
این جوانان بدون داشتن کمترین سابقه مبارزاتی در سازمانهای سیاسی، فقط با شورانقلابی سینه خود را در برابر سرکوب کنونی سپر کرده اند و با تمام وجود به رودرروئی خیابانی با رژیم و نیروهای پاسدار و بسیج و لباسشخصیها درآمدهاند.
* برجستگی نقش و شرکت زنان و دختران جوان در پیشاپیش صف این مبارزه در عرصه براندازی (و نه فقط در عرصه پشتیبانی و کمکی که سنتا به عهده زنان گذاشته میشود)؛ بهطوری که، شرکت زنان در انقلاب پنجاه و هفت با تمام ابعاد بزرگش، در مقایسه با این نقش ناچیز جلوه میکند.
* سرعت ارتباطات شگفتآور جدید که به یمن وجود قدرت رسانههای ارتباطی تازه، دنیائی از اطلاعات و افشاگری از فجایع و جنایتهای درندهخوی نیروهای انتظامی و لباسشخصیها را پیش چشم میلیونها مردم جهان قرار داد و کمر رژیم را شکست،
* رو دست زدن مردم در مقابل حملات و شیوههای سرکوب و تعقیب و دستگیری، مانند حک کردن سایتهای اطلاعاتی رژیم برای دستگیری، علامت زدن به دیوارهمه خانهها برای گم شدن خانههای علامت گذاری شده توسط عوامل رژیم برای تعقیب، یاری دادن به همدیگر در خیابان و کوچه و خانه و پشتبامها، گردآوری تجربیات مقابله با سرکوب، انتقال تجربیات و جمع بندی آنها به سرعتی باور نکردنی که در دیگر انقلابهای جهانی هم نظیر آن دیده نشده است،
* سرعت رشد انقلاب در عرض یک هفته، بجای چندین ماه در مقایسه با انقلاب پنجاه و هفت، و رشد شعارها و تاکتیکهای مقابله و براندازی و سر انجام، سازمانیابی در سطح خیابان، مدرسه و دانشگاه.
اینها چکیده خصلتهای مبارزاتی مردم در این دوره است که هرکدام در نوع خود منحصر به فرد به شمار میآید.
سیاست سرکوب رژیم هم در برابر این مبارزه، در نمونه خود در جهان کم نظیر است. این ویژهگیها را هم میشود به این شکل خلاصه کرد؛
* به کار گرفتن اوج سبعیت دریک سیاست آشکار و پنهان؛
به این شکل که رژیم از یک سو یک نقش سنتی سرکوبهای کم آزار را به نیروهای رسمی انتظامی سپرده است تا آن را از اتهام توسل به درندگی مبرا کند و در کنار آن، نیروهای لباس شخصی را برای پیشبرد شدیدترین وحشیگریها و جنایتها سازمان داده است.
در واقع نقش نیروهای رسمی انتظامی به کتک زدن، پراکندن تظاهرات، هجوم دستهجمعی موتورسواران زره پوش و کلاهخود به سر که دارای توان مانور فراوان هستند، با بهکارگرفتن سلاحهای مرسوم نیروهای ضد شورش، مثل گازهای اشکآور، گاز فلفل و باطوم برقی و دستگیر کردن افراد فعال و سازمانده، حمله از پشت بامها به خانهها ودستگیرکردن جوانان و ترساندن و تحریک خانوادهها برای جلوگیری ازآنها، شناسائی مردم از طریق رسانهها و دوربینها و کنترل تلفنها محدود میشود.
اما گروههای لباس شخصی، مسلح به انواع سلاحها، این وظیفه را دارند که ضمن حملههای وحشیانه به مردم، و ایجاد رعب و وحشت عظیم با کشتار و شکنجه و تجاوز علنی، ظاهرا مسئولیتی را متوجه دولت و نیروهای رسمی انتظامی نسازند و در عین حال جامعه را، به خاطر آن که این نیروها ناشناخته و عملا غیرقابل تعقیباند، دچار وحشت بزرگتری بیش از وحشت ناشی از حملههای نیروی رسمی انتظامی کنند.
این نیروها، هرعملی را که در لحظه مشخص برای پراکندن و ایجاد ارعاب و وحشت در میان معترضین لازم بدانند به عمل میآورند. آنها از تیراندازی آشکار به سوی مردم، تا زخم زدن عمیق با چاقوهای بلند که منجر به مرگ میشود، تا ربودن علنی زخمیها از بیمارستانها و خانهها، تا کشتن بچهها در خیابانها، دزدیدن و تجاوز به دختران و کشتن آنها و انداختن جسدشان در بیابان و اعلام آن توسط پزشک قانونی، تدفین مخفیانه کشتهشدگان و اعلام غیررسمی آن توسط عوامل رژیم، و انجام هر عمل دیگری مجازند و اجازه قتل، تجاوز، و مفقوداثرکردن معترضین را دارند.
* ایجاد بازداشتگاههای غیررسمی ویژه نظیر کهریزک، که در آنها شکنجه وحشیانه، گرسنگی دادن دسته جمعی، تجاوز و کشتن و چال کردن اجساد و آزاد کردن زندانیان برای بروز این اعمال وحشیانه به مردم و ایجاد رعب و وحشت به عمل میآمد یکی دیگر از این شیوههای ارعاب است. در این زندانها شدیدترین شکنجهها و بیرحمانهترین تجاوزات آشکار و کشتنهای بیمهابای علنی به دست لباس شخصیها انجام میگیرد.
در واقع رژیم میکوشد تا با بکارگرفتن این شیوهها به مردم بگوید، جان و آزادی شما هر لحظه چنان در خطر است که حتی نمیتوانید از کسی، به کسی شکایت کنید.
اما، مبارزه مردم ایران و شیوه سازمانیابی و مقابله و مقاومت و همیاری آنان علیرغم همهی این سیاستهای سرکوب جنایتکارانه، چنان شکاف و ارعابی در میان جناحهای رژیم انداخت و چنان تجاوزگران افشا شده را به وحشت واداشت که رژیم به سرعت فهمید نمیتواند علیرغم تمام جنایتهایش با مردم مقابله کند.
این مبارزه، شکاف درون رژیم را چنان گسترش داد که در سی سال گذشته هرگز نمونه آن دیده نشده است.
ترس از سرنگونی و از میان رفتن تمام جناحهای ریز و درشت و جانیان آشکار و پنهان، دستههای متعددی را از درون رژیم به واهمه انداخت و آنان را به رودروئی درونی کشید.
اکنون بحران در ساختارهای زیربنائی و روبنائی رژیم به اوج رسیده است و مخالفت با رهبری ولایت فقیه به امر آشکاری حتی در درون حاکمیت بدل شده و در عین حال، رژیم در عرصه بینالمللی هم به شدت ایزوله است و نفرت عمیق مردم از حاکمیت و از بین رفتن سلطه سیاسی پیشین، رژیم را در تنگنای بزرگی گرفتار کرده است.
این امر سسب آن است که بازگشت به حالت عادی در جامعه تقریبا ناممکن شود و تداوم جو پادگانی- امنیتی هر لحظه بحران را افزایش دهد و حاکمیت ارتجاع اسلامی را روز به روز با بنبستهای تازهای روبرو کند.
حتی فضای روحی و روانی حزب الله و بسیج، و سردرگمی و گیجی و نافرمانی نیروهای نظامی هم در این میان عیان است.
اما سخن اصلی و خط محوری گفتار من در اینجا بر سر نوع نوین سازمانیابی مردمی است. آنچه در جامعه ما پیش آمده و کارکردهای مبارزاتی موجود و شیوه عمل تودههای مردم نشان می دهد، حاکی از یک سازمانیابی تازه و غیرسنتی ست.
در این مبارزه، حرکت، در کف جامعه به هم جوش میخورد. نیروهای موجود، بدون ارتباطهای نوعا سازمانی سنتی، در حرکت خود در کوچه و محله و خیابان یک دیگر را میشناسند و بدون پیوندهای سنتی مانند عضویت در گروه و دسته مشخص، به شکل خودجوش، همدیگر را پیدا میکنند و به یمن وسایل ارتباط جمعی تازه قرار مدار میگذارند. از این طریق است که آنها ارتباط با هم را تنظیم میکنند و تجربیات و دانش گروهی و جمعی و طبقاتی را به یکدیگر انتقال میدهند.
در چنین شرایطی، ارتباط نه از طریق شناسائیهای سازمانیافته سیاسی پیشین، و نه از طریق تجمعهای حوزهای و گرفتن دستور از یک مرکز سازماندهی، بلکه بدون آدرس مشخص، ودر سطح عموم و به شکل علنی انجام میشود.
در واقع، حرکت عظیم تودهای، نوعی علنیت و مصونیت در برابر تعقیب و سرکوب به وجود میآورد و خصلت آشکارِ ارتباط تودهای، سبب پیوندهائی میشود که هرگز در اشکال سنتی قابل تصورهم نیست.
وجود نشریاتی مانند «خیابان»، یعنی نشریهای که نویسندگان حرفهای و نخبه ندارد و یادداشتها و گزارشات مردم عادی را که در مبارزات خیابانی شرکت دارند و مشاهدات و تجربیات و جمع بندیهای خود را به زبان ساده و بر اساس درک واقعیت لحظه عمل مبارزاتی در جامعه ارائه میدهند منتشر میکند، جهان تازهای ست که نظیر ندارد.
حُسن «خیابان» در این است که آشکارا از انتشار نوشته نویسندگان حرفهای خودداری میکند و جز در مواردی که واقعا لازم باشد، نشریه را در اختیار آن دسته از نویسندگانی میگذارد که فقط در این موقعیت و حالتها و در فراگرد مبارزات جاری به نوشتن و انتقال دانش و تجربه و جمعبندی رو آوردهاند. چنین تجربیاتی با آنچه که یک نویسنده حرفهای مینویسد زمین تا آسمان تفاوت دارد. صحبت از بیارزشی نوشته نویسندگان حرفهای در بین نیست؛ نویسندگان حرفهای میتوانند جمعبندیهای خوب و قابل ارزشی ارائه بدهند؛ اما آنها آدمهای محدودی هستند که عموما از دور به مبارزات نگاه میکنند و نوشتهشان حالت زنده و تجربه ملموس آن لحظههای حساس یک گزارش را ندارد. اما نویسندگان غیرحرفهای «خیابان» در لحظه مشخص مبارزاتی حس نوشتن پیدا میکنند و جای دیگری غیر از «خیابان» ندارند که بصورت یک مجموعه، دریافتهای خود را از یک مبارزه ارائه دهند.
در واقع درک و سازماندهی چنین نشریهای، یکی از نشانههای هوشیاری انقلابی و سازمانیابی نوین است.
نظیر این مسئله در فیلمهای غیرحرفهای هم که در یوتوپ انتشار پیدا میکند دیده میشود. این فیلمها با ثبت لحظههای حساس و گیرا و در تعداد عظیم، چنان اسناد افشاگرانهای در پیش چشم میلیونها مردم جهان قرار داد که نه تنها به سرعت افکار عمومی مردم جهان را به پشتیبانی و همدلی با مبارزات مردم ایران کشاند؛ بلکه شیوه موثر و فلج کنندهای در مقابله با رژیم بود که عملا آن را به وحشت و ترس از تنهائی و رسوائی جهانی دچار کرد و سیاستش را برای ارعاب و انتشار علنی اخبار شکنجه و کشتار و به وحشت انداختن مردم به نتیجه عکس کشاند و سبب شد رژیم خود را شکست خورده و مرعوب ببیند و در مقابل مردم اظهار عجز کند.
در این زمینه به راستی میشود از تولد یک سینمای نوین جهانی که نه هنرمندان تحصیل کرده مدرسههای سینمائی؛ بلکه مردم عادی کوچه و خیابان سازنده آن هستند و فقط و فقط هم توسط آنان میتواند ساخته شود سخن گفت. خصوصیت این سینما هم مانند نشریه «خیابان»، در شکار واقعیت در لحظه و در سطح گسترده و وسیع در کف جامعه خلاصه میشود. این، سینمائی ست افشاگر که هیچ قانون و قائدهای برای ساخت و نمایش جلوی آن را نمیتواند بگیرد و شدت و قدرت افشاگری و تاثیرگذاریاش در سطح وسیع بیش از هر واقعه هنری در سینمای جهان ست.
در واقع اگر من بخواهم چکیده این شیوه و سبک کار مبارزاتی را که چیزی جز یک حرکت شورائی نیست که، البته فقط در شرایط اعتلائی و در سطح وسیع و علنی امکان بروز و کارکرد دارد، و انگیزههای دستیابی به آن را، در گفتارم خلاصه کنم باید به این مسئله اساسی انگشت بگذارم که این شیوه عمل، یعنی سازمانیابی در پائینترین سطح جامعه، ناشی از شرایط مبارزاتی ویژهای ست که دیکتاتوری و سرکوب ایجاد کرده و امکان ایجاد سنتی تشکل سیاسی و اجتماعی را در جامعه ما در حالت عادی از میان برده است.
با نگاهی به گذشته حرکتهای سیاسی در سی سال گذشته در ایران، از وقتی که هرگونه تلاش برای تشکلیابی، با سبعیت هرچه تمامتر در هم شکسته میشد، میتوان به راحتی شبیه این حالت را دید.
در این مدت، مبارزات سیاسی و حتی صنفی در اشکال دیگری شروع به رشد کرد. برای نمونه، سالهای زیادی مبارزات اتحادیهای کارگری، به شکلهای سنتی، ممکن نبود و هرگونه تجمع برای ایجاد تشکل مستقل کارگری سرکوب میشد و فعالین درجه اول آن دستگیر میشدند و کارگران عملا از ادامه مبارزات خود بازمیماندند. اما کارگران به تدریج آموختند که نباید در همه شرایط، شکلهای سنتی، نظیرعضویت در کمیتههای اعتصابات را دنبال کنند. از این رو، به تدریج شکلی از حرکتهای اعتصابی پدید آمد که دیگر کسی رهبر و یا عضو رهبری اعتصاب و یا عضو جریان و دسته خاصی نبود. کارگران در جریان حرکتها و در تماس مداوم با هم، بدون اینکه نام و عنوانی به همدیگر بدهند و خود را عضو گروه و دسته و کمیتهای بنامند، عملا همدیگر را شناسائی میکردند و به توان سازماندهی همکاران خود پی میبردند و بدون توسل به شکلهائی از حرکت که حساسیت به وجود میآورد و سبب دستگیری و پراکندهگی میشد، دست به سازماندهی اعتصابها و ایجاد تشکلها میزدند. این، نوعی تشکل در بی تشکلی بود. هیچ کس عضو هیچ نهادی به شمار نمیآمد و بعد از هر اعتصاب چیزی به نام کمیته اعتصاب باقی نمیماند؛ ولی کارگران در ارتباطات علنی و خاموش خود میدانستند ضمن اینکه نباید هیچ نماینده ی از پیش مشخص شدهای داشته باشند تا در مواقع هجوم نیروهای سرکوب، به عنوان محرک دستگیرشود، در اعتصابات بعدی از تجربیات چه کسانی باید استفاده کنند
به این ترتیب، به تدریج ضربهپذیری و دادن تلفات کاهش یافت و امکان بروز اعتصابات بیشتر شد و کارگران در حرکتهای بعدی خود تا آنجا پیش رفتند که احساس کردند؛ قدرت جمعی آنها چنان بالا رفته است که اکنون میتوانند خواست خود را برای ایجاد تشکل رسماً اعلام کنند. حرکتهای کارگری در چند سال اخیر نشان از چنین شیوه و نوع سازمانیابی دارد.
در سطح مبارزات خیابانی اخیر هم عین همین پدیده را مشاهده میکنیم. جدا از مبارزات دانشجوئی که به خاطر برخی ویژهگیها، خصلت خاصی در جامعه دارد، سازمانیابی حرکتهای عمومی و شورشهای شهری اکثرا در شهرها و محلات با همین شیوه غیرمستقیم پیش رفته است.
در مبارزات جاری هم نه یک سازمانیابی از پیش؛ بلکه سازمانیابی سریع در لحظه مبارزاتی و در پروسه رشد آن خود را نشان داد.
اصولاً سازمانیابی چیست؟ سازمان، یک ساختمان و یا یک محل تجمع نیست. سازمان، عبارت است از رابطه و پیوند بین انسانها بر اساس برنامه و شعارهای مشخص و در این رابطه، وسیعترین شکل آن، رابطهای شورائی ست که خودگردانی ِ همگانی و یا سازمانیابی عمومی به شمار میآید. و مسلم است که سازمانیابی شورائی در شکل کامل آن، فقط وقتی به وجود میآید که شرایط اعتلاء و خیزش عمومی و نیروی میلیونها انسان که رودرروی رژیم قرارمیگیرند امکان بروز وعلنی شدن آن را تضمین کند.
شاید از منظر برخی نگرشهای سنتی، نوع سازمانیابی خود به خودی در سطح مبارزات عمومی، با سازمانیابی حزبی کارگری فاصله بزرگی داشته باشد و پیش از تشکل طبقاتی ضرورت آن احساس نشود.
اما در عین حال حتی از یک منظر سنتی هم، محور اصلی مبارزات سوسیالیستی کارگران، کوشش برای هماهنگی پیکار صنفی و حزبی با مبارزات سیاسی درون جامعه است. و این پیکار نه با تجلی یک سازمان سیاسی خاص، بلکه در برنامه و شعارهای مشخص سوسیالیستی کارگران نمایان میشود.
در واقع، یک نکته را باید به دقت موردتوجه قرار داد و آن این است که به همان اندازه که ارتقاء سطح آگاهی طبقاتی کارگران و درک ضرورت تشکلیابی در نهادهای مستقل طبقاتی حیاتی ست، بسیج تودههای کارگر برای مداخله در شورشها و برآمدهای سایر اقشار اجتماعی نیز جایگاه مهمی در ادراک طبقاتی آنان بازی میکند.
یعنی، این تنها مبارزات صنفی و حزبی نیست که کارگران را به ضرورت وحدت طبقاتی میرساند. شرکت در مبارزات تودهای هم، درک آگاهی جمعی و قدرت تودهای و طبقاتی را حتی چه بسا بیشتر در درون آنان بیدار میکند. چرا که اینجا، قدرت طبقاتی و قدرت تودهای به عنوان یکی از مهمترین مولفههای انقلاب در دل مبارزات همگانی ست که بروز مییابد. مبارزات عمومی و در راس آن قیام، عنصر اصلی شکستن سلطه ایدئولوژیک بورژوازی در ذهنیت کارگران و کل جامعه است. بدون شرکت در این نوع مبارزات نمیتوان به انقلاب دست یافت. شرکت در قیام نیز امری فیالبداهه نیست و تدارک و مقدمات در مبارزاتی را میطلبد که در پروسه اعتلا رشد مییابد و به نقطه اوج خود یعنی عملیات قیام و براندازی میرسد.
کارگران باید در این پروسه رشد مبارزات عمومی حضور داشته باشند.
نمیتوان به بهانه دیرکرد آنان در مبارزه حزبی، کارگران را از شرکت در مبارزات عمومی بازداشت. بنابراین، بدون شرکت در مبارزات منجر به قیام، یعنی شرکت در اعتراضات عمومی که معمولا هم طولانی است، پیروزی که مستلزم حضور کارگران و رهبری آن است در انقلاب به سرانجام نمیرسد. به همین خاطرهم هست که شرکت در مبارزات تودهای سر پل عبور از سازمانیابی کارگری به رهبری تودهها به شمار میرود. و چه بسا این امر سر پل عبور از بی تشکلی، به سازمانیابی طبقاتی نیز به شمار آید. در این نکته تناقضی نیست؛ چرا که در فراگرد حرکت در جوامع پیرامونی که شدت استبداد سیاسی در آن زیاد است، حرکت حزبی و طبقاتی از یک سادگی و گسترش، مانند یک جامعه متعارف برخوردار نیست و باید از پیچ و خمها و اتکاء به شیوههای گوناگون گذر کند و چه بسا شرکت در مبارزات تودهای ذهنیتی میسازد که از دهها تلاش برای سازمانیابی به شیوههای سنتی صنفی و حزبی کاراتر و آگاهکنندهتر باشد.
از این رو، نمیتوان در لحظههای موعود، وقتی مردم در خیابانها شعار میدهند، کارگران را به پستوهای جلسات حزبی فراخواند. چه بسا در شرایط اعتلای عمومی، کارگران بتوانند روحیه غلبه بر تردیدهای سازمانی خود را ترمیم کنند و قاطعانه در راه رهبری جنبش عمومی گام بردارند. بدون تجربهی در کنار مردم بودن، ادعای رهبری آنان امر خامی ست که محقق نمیشود.
حتی اگر ظاهرا مانند امروز، سازمانیابی کارگری امری صورت نایافته باشد، نباید فراموش کرد که کارکردها و حرکتهای آرام و بیسر و صدای پیشین، زمینههای لازم را برای سازمایابی طبقاتی فراهم آورده و شرکت در مبارزات عمومی میتواند کلید گشایش آن رمز در شرایط باز شدن ناگهانی فضای سرکوب و دیکتاتوری باشد.
حرکت کارگران ایران در مبارزات جاری نیز امر مسلمی ست که نمیتوان آن را ندید؛ اما این حرکت، به صورت فردی و نه با پرچم و شعار مستقل صورت گرفته است واگر مبارزات کنونی، مدتی دیگر در ابعاد بزرگش با شدت دو ماه گذشته ادامه مییافت به گمان من هیچ بعید نبود که ما، مانند مقطع حرکت کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی، ناگهان با یک خواست روشن و عامدانه برای ایجاد تشکل روبرو میشدیم و قدرت کارگران به صورت صف و شعار مستقل، خود را نشان میداد.
در واقع، وقتی کل جامعه ما میتواند در این شرایط به سوی تشکل شورائی که عالیترین نوع سازمانیابی ست حرکت کند، طبعاً کارگران، با توجه به امکان درک طبقاتی و خصلت حرکت جمعیشان در محیط کار، با بهرهگیری از خیزش عمومی، بهتر میتوانند به سرعت برتشکلیابی طبقاتی خود دست بیابند.
مگر در جریان انقلاب پنجاه و هفت، علیرغم سرکوبهای زمان شاه، ناگهان ما با مبارزات یکپارچه کارگران شرکت نفت و نقش قاطع اعتصاب آنها در شکستن کمر رژیم روبرو نبودیم؟ درست است که در آن موقعیت، کارگران نتوانستند شعار و رهبری را در جنبش از آن خود کنند، ولی چه بسا اگر آن مبارزات ادامه مییافت، ما نشانههای بیشتری از اعمال قدرت کارگری و حضور و مقاومت آنان در سرکوبهای اولیه رژیم جمهوری اسلامی میدیدیم.
بنابراین، باید بر این خصلت و شرایط ویژه در کشوری مانند ایران دقت کرد و اشکال ممکن سازمانیابی را فقط در شکلهای سنتی که در سی سال گذشته حاصل چندانی نداشته است ندید. یعنی؛ پذیرش اینکه تاکتیکها و کارکردهای گوناگون در سازمانیابیهای انقلابی میتواند وجود داشته باشد که ما از آن چندان آگاه نیستیم و یا به آن دقت نکردهایم، یکی از شیوههای مبارزات انقلابی ست که میتواند در معضل سازمانیابی جامعه ما یاری برساند.
طبعا این گفتار فقط طرح یک مبحث است و میتواند در اشکال دیگر ادامه یابد و چه بسا با بررسیهائی از این دست راهیابیهای دیگری به سوی انقلاب داشته باشیم.
۱۲ سپتامبر ۲۰۰٩